معرفی وبلاگ
این وبلاگ با توجه به اظهارات اخیر آقایان در نیویورک مبنی بر وجود آزادی بیان ( که امید است این چنین باشد ) و وجود رسانه آزاد در ایران ، فعالیت خود را در 3 محور 1 - دفاع از حق و حقانیت 2 - دفاع از شهداء ، جانبازان ، رزمندگان و خانواده مظلوم و معظمشان و 3- بیان دیدگاه ها از تمام سلیقه ها ، فعالیت خود را گسترده تر ادامه خواهد داد - با شعار هر ایرانی ، یک رسانه باتشکر مدیر وبلاگ
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 167906
تعداد نوشته ها : 64
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بسم الله الرحمن الرحیم

یونس بن عبدالرحمان از امام رضا علیه‌السلا‌م روایت کرده که آن حضرت به دعا برای صاحب‌الزمان (عج)امر می‌فرمود و یکی از دعاهای ایشان برای آن حضرت چنین بود :

پروردگارا ! بر محمّد و خاندانش درود فرست ‚ و از دوستت ‚ خلیفه‌ات ‚ حجّتت بر خلقت ‚ و آن زبانی که معرف توست و گویای حکمت تو ‚ و آن چشم بینای تو در میان مخلوقاتت ‚ و گواه بر بندگانت... بزرگ مرد مجاهد کوشا ‚ بنده پناهنده به تو ‚ دفاع کن .

خداوندا ! او را از شرّ آنچه آفریدی و پدید آوردی و ایجاد نمودی و پروراندی و تصویر نمودی در امان دار ‚ و او را از پیش رو و پشت سر و از راست و چپ ‚ و بالا‌ و پایین محافظت فرما ‚ آن‌گونه که هرکه در حفاظت تو باشد ضایع نگردد .

در وجود او ‚ پیامبرت را ‚ و وصیّ پیامبرت را ‚ و پدرانش را ; پیشوایانت و ارکان دینت را ‍ که درود تو بر تمامی آنان باد‍ حفظ نما ‚ و او را در امانت خودت که هرگز ضایع نگردد ‚ و در همسایگی‌ات که مورد تعرّض قرار نگیرد ‚ و در نگهداری و حمایت خودت که مورد ظلم واقع نشود ‚ قرار ده .

خدایا ! او را به امان محکمت درامان دار ‚ که هرکه در آن قرار گیرد هرگز شکست نخورد ‚ و او را درحمایت خودت که هر که در آن باشد ظلم نبیند قرار ده ‚ و او را به یاری برترت یاری ده ‚ و به قدرتت توانایش کن ‚ و فرشتگانت را پشت سر او قرار ده .

بارالها ! دوست دار هرکه او را دوست دارد ‚ و دشمن‌دار هرکه با او بستیزد ‚ و زره محکمت را بر او بپوشان ‚ و فرشتگانت را گرداگرد او قرار ده .

پروردگارا ! او را به برتر از مقامی که عدالت گسترانِ از پیروان پیامبرانت را به آن مقام رساندی ‚ برسان .

خداوندا ! شکاف‌ها را با او پر کن ‚ گسستگی‌ها را به او پیوسته دار ‚ ظلم را به او بمیران ‚ عدالت را نمایان ساز ‚ و زمین را به عمر طولا‌نی‌اش زینت‌بخش ‚ و او را با یاری تایید کن ‚ و با بیم نصرت نما ‚ و برای او گشایشی آسان قرار ده ‚ و از جانب خودت برای او برهانی قاطع بر دشمنت و دشمنش مقدّر کن .

بارالها ! او را قائم منتظر قرار ده ‚ و پیشوایی که به او مانع ظلم می شوی ‚ و او را با یاری قدرتمند و پیروزی نزدیک توانا کن ‚ و او را وارث شرق و غرب جهان که برکتشان دادی قرار ده ‚ سنّت پیامبرت را به او زنده کن ‚ تا هیچ حقّی را به خاطر ترس از مخلوقی پنهان ندارد ‚ یاورش را نیرو ده ‚ و دشمنانش را خوار ‚ و هرکه با او بستیزد و مکر کند نابود کن .

بارالها ! به دست او ما را به راه هدایت و بزرگ و میانه‌ای ببر که تندرو به سوی او بازگردد و دنباله رو به آن برسد .

بارالها ! ما را بر فرمانبری او نیرو ‚ و بر همراهی او راست بگردان ‚ و به متابعت او بر ما منّت گذار ‚ و ما را در حزب او ‚ که قیام کنندگان به امرت ‚ و صبرکنندگان به همراهش ‚ وآنان که با خیرخواهی برای او جویای خشنودی‌اند ‚ قرار ده ‚ تا این که در روز قیامت ما را در زمره یاوران و پشتیبانان و تقویت کنندگان حکومتش محشور گردانى .

بارالها ! بر محمّد و خاندانش درود فرست ‚ و این را از طرف ما برای خودت ‚ در حالی که از هر شک و شبهه و خودنمایی و شهرت‌طلبی بدور باشد ‚ قرار ده ‚ تا بر غیر از تو بر آن اعتماد نکنیم ‚ و قصدی جز تو نداشته باشیم ‚ و ما را در جایگاه او وارد کن ‚ و در بهشت همراه او قرار ده ‚ و ما را در کار او به دلتنگی و خستگی و سستی و پراکندگی مبتلا‌ مساز ‚ و ما را از کسانی قرار ده که از آنان برای یاری دینت کمک گرفته و به آنان ولیّت را عزیز می گردانی ‚ و به جای ما گروه دیگری را برنگزین چه این که این کار بر تو آسان و بر ما بسیار گران و دشوار است ‚ و تو بر هر کار توانایى .

بارالها ! بر والیان عهدش درود فرست‚ و ایشان را به آرزوهایشان برسان ‚ و عمرشان را طولا‌نی ساز و آنان را یاری ده ‚ و برای او آنچه از امر دینت را به آنان نسبت داده ای به نهایت برسان ‚ و ما را پشتیبانان آنان و یاوران دینت قرار ده ‚ و بر پدران پاکیزه اش و پیشوایان هدایتگر درود فرست .

 

منبع: بحارالا‌نوار 93 / 330

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

دسته ها : بهشتیان
پنج شنبه 29 7 1389

امام علی (ع) هرگز اجازه نداد مستقبلین به دنبالش بدوند. او صریحا به اهالی شهر انبار اعتراض کرد که به شیوه شاهان به استقبال و بدرقه من نیائید و دنبال مرکب من ندوید.
وقتی امام علی علیه السلام به شهر انبار وارد شد، مردم شهر از مرکب های خود پیاده شدند و پیشاپیش امام دویدند. امام با عصبانیت فرمود: این چه کاری است که انجام می دهید؟ گفتند: یکی از عادت های ماست که به وسیله آن، حاکمان خود را گرامی می داریم. امام فرمود: وَ اللّه ِ ما یَنْتَفِعُ بِهذا اُمراءُکُمْ وَ إنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلی اَنْفُسِکُمْ فی دنیاکُمْ وَ تَشُقُّونَ بِه فی آخِرَتِکُمْ وَ ما اَخْسَر المَشقَّةَ وَراءَهَا العِقابُ وَ اَرْبَح الدَّعَةَ مَعَها الاَمانُ مِنَ النّار.
به خدا قسم، امیران شما از این کار چه سودی می برند؟ (سودی نمی برند) شما خودتان را در دنیایتان و آخرتتان به زحمت می . و چه زیان بااندازیدر است، زحمتی که به دنبالش عذاب باشد و چه سودمند است، آسایشی که به همراه دوری از آتش باشد.

 امام علی علیه السلام وقتی از جنگ صفین به کوفه باز می گشت، به قبیله ای از بنی همدان برخورد کرد. حرب بن شر حبیل که از بزرگان قوم خود بود نزد حضرت علی علیه السلام آمد. سپس پیاده به دنبال امام راه افتاد، در حالی که امام سواره بود. امام علی علیه السلام فرمود: «بازگرد که پیاده رفتن چون تویی با چون من، موجب فریفته شدن والی و خوار شدن انسان مؤمن است».

دسته ها : بهشتیان
چهارشنبه 28 7 1389

داستانی از کوروش در سال 2010 میلادی :

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا می توانم آن را مطرح کنم ؟

خدا گفت:البته!

از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم. سوگند می خورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

چرا چنین چیزی را می خواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده می کنم، اما این را نخواه.

خواهش می کنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت. کوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

میتوانی مرا بین مردم ببری؟ می خواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندک، کسی به یاد او نبود .

کوروش بسیار غمگین شد اما گفت : اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.

فرشته تاسف خورد. در راه می شنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا می زنند :عبدالله! قاسم! ...

هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم !!!

فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

اعراب ؟!!!

بله. تو آنها را نمی شناسی. آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت می کردی، و حتی چندین قرن پس از آن، آن ها از اقوام کاملا وحشی بودند.

کوروش برافروخت: یعنی می گویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند ؟! پس پادشاهان چه میکردند ؟!!!

فرشته بسیار تاسف خورد. سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود.

بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟

در ظاهر بله !

کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس ! چه آیینی ؟

اسلام

چگونه آیینی است؟

نیک است

و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلب های مردم حکومت می کند.

نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده. وفرشته چنین کرد.

همین؟!!!

کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.

پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است ؟!!!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آن سوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد.

فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید ؟

کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت: ایران !

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است !

عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت.

قلب کوروش شکست.

مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق بانوان، زندان های سیاسی ...

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم. و فرشته گریست.

وبلاگ شهیدان زنده : ایران سرزمین کوروش پاک منش است و این در حالی است که ما در ایران مراسمی در بزرگداشت کوروش بزرگ برگزار نمی کنیم و به پاس آن همه رنجی که به خود هموار ساخت و آن همه شکوه و شوکتی که برای سرزمین مان آورد حتی یک بنای یادبود ناقابل که سر سوزنی قدردانی مان را نشان دهد،‌ بنا نکرده ایم. و این در حالی است که کشورهای بیگانه یکی پس از دیگری برای این انسان بی همتا بنای یادبود برپا می کنند و بزرگش می دارند. هیچ کشوری اینچنین در حق اسطوره های خود ناسپاسی نمی کند. این همه مناسبت های رنگارنگ در تقویم داریم ولی حتی یک روز را به نام کوروش بزرگ نامگذاری و ثبت نکرده ایم. هر چند که تمامی اینها در برابر مردی به عظمت تاریخ ناچیز است، ولی ما حتی این را هم نداریم. جهان درباره ما چگونه قضاوت خواهد کرد؟

 

دسته ها : متفرقه
شنبه 24 7 1389

 

کوروش بزرگ ، شاه جهان ، ذوالقرنین ، آورنده اولین منشور حقوق بشر و ....

 

آوردن و امانت گرفتن کتیبه ای منسوب به این شاه از موزه بریتانیا و نمایش آن در موزه ملی پس از سی و چند سال مباحث مربوط به کوروش هخامنشی را میان مورخان، سیاستمداران و افکار عمومی دوباره آغاز کرده است.

ماجرای این متن که برخی آن را یک متن حقوق بشری می خوانند و از آن پیامبری یا فرمانروایی پیامبرگونه می دانند در سال 1258خورشیدی ، به دنبال کاوش‌های گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه در شهر باستانی پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود.این استوانه پس از فتح بابل به دستور کوروش فراهم آمده است.

استوانه کورش آسیب‌هایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نوشته‌های بخش‌های آسیب‌دیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن می‌توان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بی‌گمان احتمال اشتباه‌هایی وجود دارد.

متن کامل کتیبه به شرح زیر است :

دستگاه فرهنگی محمدرضا پهلوی از این متن ترجمه ای رسمی فراهم کرده به شش زبان ترجمه نمود و بدل استوانه را به سازمان ملل به عنوان اولین منشور حقوق بشر فرستاد.

دستگاه تبلیغاتی باستانگرای  پهلوی متن استوانه را به شرح زیر اعلام کرد :

منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ . . . .

 آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم .

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ......

من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند:

به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار، من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم .

 

وبلاگ شهیدان زنده :

بر مبنای این متن کوروش با تساهل و تکثرگرایی مذهبی و احترام به همه ادیان، طرفدار حذف برده داری،احترام به حقوق غیر نظامیان و ... معرفی شده است. 

 

دسته ها : متفرقه
چهارشنبه 21 7 1389

1- وقتی حضرت آدم توبه کرد و خدا توبه‌اش را پذیرفت شیطان  ملعون چنان از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند.

2- روزی که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت، شیطان  از سوز دل ناله‌ای کرد که ملائکه صدای او را شنیدند و لعنتش کردند.

3- در غدیر خم،وقتی پیامبر صلی الله لیه و آله، امام علی علیه السلام را به خلافت منصوبکرد و فرمود: "من کنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه" ، شیطان  از دل پر دردشناله‌ای کشید و گفت: از این پس چه کنم و چاره ام چیست؟ اولادش را جمع کردو گفت: تا می‌توانید مردم را به شک اندازید، محبت، ولایت و دوستی علی علیهالسلام را چنان بر مردم متشبه کنید که او را به خدایی بارو کنند و از غلوبه جهنم بروند و عده‌ای از راه و روش او برگردند و جهنمی شوند.

4- روز عاشورابسیار زحمت کشید تا زمینه‌ای فراهم کرد که همه لشکر عمر سعد، علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به شهادت رساندند. آنگاه همه شیاطین،روی زمین پخش شدند و با شادی و خوانندگی ابراز خرسندی کردند.شیطان  می‌گفت: عجب خلق خدا را گمراه کردم و به مقصودم رسیدم. پس ازاینکه  شیطان از ثواب و مقام و منزلت پیروان و زیارت کنندگان امام حسینعلیه السلام آگاه شد از کرده خود پشیمان شده و از روی حسرت نعره‌ای کشیدهکه همه ملائکه لعنتش کردند. گفت: واویلا، قضیه بر عکس شد و مردم بیشتریداخل بهشت شدند.

5- وقتی که پیامبر صلی الله لیه و آله، به پیامبری مبعوث شد و مردم را از نادانی، گمراهی و جهنم نجات داد و به سوی بهشت رهنمون شد، ابلیس ناله کرد و فریاد کشید.

6- وقتی سوره مبارکه "حمد" نازل شد، ابلیس فریاد زد و ناله کرد، چون می‌گفت: این سوره سبب آمرزش گناهان اولاد آدم می‌شود.

7-امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی انسان در برابر خدا سجده کند و آن راطول دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند می‌شود و به کناری رفته و شروع بهگریه میکند و می‌گوید: وای بر من، این بنده خدا چگونه او را اطاعت می کندو در مقابل او به خاک می‌افتد، در حالی که من او را معصیت نمودم و به آدمسجده نکردم.

8- دیدار با مومن: دید و بازید مومنان از یکدیگر  شیطان را چنان ناراحت می کند که به صورت خود زده و دست و پای خود را زخمی می کند.

9- صدقه دادن

دسته ها : بهشتیان
چهارشنبه 21 7 1389

سرداران و فوتبال، این قصه ای بود که با پایان جنگ تحمیلی رخ داد. با پایان جنگ ، جوانانی که بهترین سال های زندگی خود را در میدان جنگ سپری کرده بودند ، وارد عرصه هایی جدید شدند. فوتبال یکی از میادینی بود که جنب و جوش و حرارتش اینقدر می توانست فرماندهان را در میدان نگه دارد. البته میدانی که این بار دشمن روبه رو نداشت و آنها باید با حریفی خودی  مبارزه می کردند و جنگی بر سر ارزش ها نداشتند.

به گزارش خبر آنلاین ، شاید به این دلیل بود که طیفی از فرماندهان جنگ با ورود نیروهای نظامی به عرصه های فرهنگی ، رو به سوی ورزش قهرمانی آوردند. سردارانی چون آجورلو و عزیز محمدی پایه گذار تیم های فتح و فجر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدند ، با ادغام نیروهای انتظامی ، کریم ملاحی ، مسئولیت پاس را در سال های پس از جنگ بدست گرفت ، ناصر شهسواری و رحمان احمدی که خود روزگاری فوتبال بازی می کردند ، در نهادهای خدمتی شان به دنبال راه اندازی فوتبال افتادند و کم کم به فوتبال ایران وارد شدند .

نگاهی به حضور فرماندهان سال های جنگ در فوتبال ایران. آنها موفق بوده اند یا نه؟

ناصر شهسواری

ناصر شهسواری درباره آن روزها می گوید:« شب های بعد از عملیات کاپ می گذاشتیم و با رزمنده ها فوتبال بازی می کردیم. باورتان می شود اما خیلی از بچه هایی که آنجا داشتیم اگر در لیگ بازی می کردند ، همه جادوگرها باید در مقایسه با آنها روی نیمکت می نشستند اما جنگ بود و آنها می خواستند وظیفه دیگری که داشتند را انجام دهند.»

علی صلاحی

علی صلاحی یکی از مالکان  باشگاه پیام مشهد که با این تیم تا مرز نابودی پیش رفت. او که جانشین شهید محمود کاوه در تیپ ویژه شهدای کردستان بوده . او که پس از حضور موفق در سال اولش در این تیم به همراه خداداد عزیزی اسیر حاشیه های فوتبال شد و تیمش به مرز نابودی رسید. تا جایی که حجه الاسلام انجوی نژاد ، روحانی هیات رهپویان وصال شیراز در نامه ای سرگشاده برایش نوشت:« سردار ، شما را چه شده.باورم نمی شود سردار بزرگ جبهه های جنگ حق علیه باطل اینگونه اسیر دعواهای روزمره فوتبال شده ...»

مصطفی بنی اسد

 این همان اتفاقی بود که همراه با صلاحی برای بنی اسد ، از فرماندهان سپاه امام رضا (ع) رخ داد. او که برای کمک به ابومسلم وارد شد و چون نتوانست هزینه های این تیم را تامین کند، چیزی نمانده بود تا راهی زندان شود. اتفاقاتی موازی که حاصلش سقوط هر دو تیم مشهدی به دسته پایین تر و مشکلات شدید مالی شان بود. اتفاقاتی که تنها سابقه خوشنام این فرماندهان جنگی را نشانه گرفت.

اکبر غمخوار

اتفاقی که پیش از این برای اکبر غمخوار در باشگاه پرسپولیس رخ داده بود . یکی از فرماندهان اثرگذار پشتیبانی جنگ که به خواست مقامات سیاسی وقت وارد پرسپولیس شده بود اما نه تنها موفق به انجام ماموریتش نشد که فریادهای تلخ هولیگان های فوتبالی او را به بدترین شکل از فوتبال راند.

مصطفی آجورلو

«من تا آخر عمرم افتخار می کنم که یکی از همرزمان بزرگی چون شهید باکری بوده ام» مصطفی آجورلو این جمله را در دل دعواهایش با حسین هدایتی به زبان آورد .آجورلو که یکی از معدود سرداران فوتبالی است که به واسطه پیشینه ورزشی خود راهی فوتبال شد. او اما می گوید:«حاضرم همه چیزم را بدهم و دوباره به آن روزها برگردم که شرایط مان خیلی فرق می کرد.»  این سردار بچه تهرانسر که فوتبال را از سال های قبل از انقلاب دنبال می کرد ، به واسطه بیش از 35 سال زندگی فوتبالی حالا یکی از مدیران فوتبالی محسوب می شود .

عزیز محمدی

خاطره عزیز محمدی از آن روزها ؛«هیچ وقت یادم نمی رود کری های شب عملیات را . فوتبال با توپ پلاستیکی در میدان جنگ. به آن می گفتند فوتبال.»

مهدی تاج

مهدی تاج می گوید:« شما اصلا می دانستید فرمانده بزرگی چون شهید خرازی یک فوتبالیست قابل بودند؟ یادش به خیر آن روزها.»

اما سالها از آن روزگار گذشته. دیگر روزهای جنگ و شرایط حاکم بر آن با هنجارهای اواخر دهه 80 همخوانی ندارد. حالا بسیاری از مدیران فوتبالی کارنامه سرداران مسئول در فوتبال را مرور می کنند و به حضور آنها ایراد می گیرند. مدیرانی چون مقداد نجف نژاد ، بیژن شیری ، اکبر غمخوار ، مصطفی بنی اسد  و علی صلاحی .

محمد دادکان ، رئیس اسبق  فدراسیون فوتبال یکی از بزرگترین منتقدان حضور سرداران در فوتبال است. او در این باره می گوید:«بهتر است فوتبال را بدهند دست ما فوتبالی ها ، این عزیزان هم پی وظایف خودشان بروند. » او سال گذشته در برنامه نود حضور سرداران  در فوتبال را یکی از بزرگترین مشکلات فوتبال ایران خواند. عزیز محمدی اما در پاسخ به این انتقاد می گوید:« بله من از بچه های جنگم. برایم رواج ارزش ها مهم است. می گویم وظیفه داریم جلوی هدر رفتن بیت المال را بگیریم . من الان اینجا آمده ام،  با خودم چه تیمی را آورده ام؟ همه اعضای فدراسیون را که حفظ کردم پس دنبال تیم آوردن نبودم.»

کریم ملاحی هم در تکمیل حرف های او می گوید:« ما سعی کردیم در وظیفه جدیدمان بر اساس راهکارهایی پیش برویم که سبب موفقیت می شوند. اصلا روحیه سال های جنگ را نیاورده ایم اما همه ما آدم هایی ارزشی هستیم و یک گام عقب نمی نشینیم.»

البته امیر عابدینی که به عنوان یک مدیر بی طرف در این باره سخن می گوید ، معتقد است:« نباید جمع بندیم. در میان شان مدیر موفق داشتیم ، عده ای هم ناموفق بوده اند. نباید به کلی نقش های شان را کتمان کرد و نباید گفت کاملا موفق بوده اند. اما نمی توان به آرمان هایی که دارند خرده گرفت. بسیاری از آنها هنوز روحیه سال های جنگ شان را با خود دارند. ارزش هایی که به پایش ایستادند.»

 یکی از آنهایی که درباره شان امیر عابدینی مدیر موفق پرسپولیس در دهه 70 می گوید:« شما نمی توانید آقا مصطفی را با خیلی دیگر از نظامی هایی که به فوتبال آمده اند مقایسه کنید. او نمونه یک مدیر موفق است. درست مثل عزیز محمدی که می توانم با صراحت بگویم پاک ترین آدمی است که در تشکیلات فدراسیون فوتبال ایران داریم.»

 

شنبه 17 7 1389

بسم الله الرحمن الرحیم

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می‌نویسم و علم کامل دارم که در این ماموریت شهادت، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم انشاالله که خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بی‌شمار این بنده خطاکار را ببخشند.

وصیت به احسان و آسیه عزیز؛

۱) انشاالله وقتی به سنی رسیدید که توانستید این وصایا را درک نمائید هر چند روز یکبار این وصیتنامه را بخوانید.

۲) شناخت کامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمائید در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمائید و تفکر زیاد نمائید تا به اصول اعتقادی یقین کامل داشته باشید.

۳) احکام اسلامی را (فروع دین) با تعبد کامل و بطور دقیق و با معنی بجا آورید.

۴) آشنایی کامل با قرآن کریم که عزت‌بخش شما در این دنیای سرتا پا گناه خواهد بود داشته و در آیات آن تفکر زیاد بنمائید و با صوت خواندن قرآن را فرا گیرید.

۵) از راحت‌طلبی و بدست آوردن روزی بطور ساده دوری نمائید. دائم باید فردی پرتلاش و خستگی ناپذیر باشید.

۶)‌ یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد، بنابراین در هر زمان و هر موقعیت همت به اعمالی بگمارید که مورد تائید رهبری و امامت باشد.

۷) به کسب علم و آگاهی و شناخت در تاریخ اسلام و تاریخ انقلابات اسلامی اهمیت زیاد قائل شوید.

۸) قدر این انقلاب اسلامی را بدانید و مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خود را صرف تحکیم پایه‌های این جمهوری قرار دهید.

۹) به اخلاقیات اسلام اهمیت زیاد قائل شده و آن را کسب و عمل نمائید.

۱۰) در جماعات و مراسم به خصوص نماز جمعه، دعای کمیل و توسل و مجالس بزرگداشت شهداء مرتب شرکت نمائید.

۱۱) رساله امام را دقیق خوانده و مو به مو عمل نمائید.

۱۲) حق مادرتان را نگهدارید و قدرش را بدانید و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تکلیف دانسته و خود را عصای دست ایشان نمائید.

۱۳) در زندگیتان همواره آزاده باشید و هیچ چیز غیر از خدا و آنچه خدائی است دل نبندید و بدانید که دنیا زودگذر و فانی است، فریب زرق و برق دنیا را نخورید.

۱۴) برحذر باشید از وسوسه‌های نفس و مدام به یاد خدا باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید.

وصیت به (همسرم) فاطمه:

۱) می‌دانم در حق شما مدام ظلم کرده‌ام و وظیفه‌ام را بجا نیاورده‌ام ولی یقین بدان که خود را بنده‌ای قاصر و کم‌کاری می‌دانم و امید دارم که حلالم نمائید.

۲) احسان و آسیه امانت‌هایی هستند در دست تو و مدام در در تربیت اسلامی آنها باید همت گمارید و توجیه و کنترل مواردی که به آنها وصیت نموده‌ام به عهده شماست.

۳) از کوچکی آنها را با قرآن آشنا کرده و به کلاس قرائت قرآن بروید.

۴) از کوچکی آنها را در مجالس و مجامع خصوصا نماز جمعه، دعای کمیل و یادبود شهداء شرکت بدهید.

۵) درآمد یا پولی نداشته و ندارم که مهریه‌تان را بدهم انشاالله که حلال خواهید کرد.

۶) مقداری به مهدی مقروضم به شکلی که برایتان مقدور باشد پرداخت نمائید منتهی فشار مادی بیش از حد به خودتان در این مورد وارد نکنید.

۷) انشاءالله که شما و عموم فامیل در یادبود من به یاد شهدای کربلا و امام حسین(ع) گریه و عزاداری نمائید و مرتب بیاد بیاورید که هستی دهنده اوست و باید شکر به مصلحت الهی گفت.

متاسفانه به علت نبودن وقت نتوانستم وصیتم را تمام نمایم از عموم آشنایان و فامیل حلالیت می‌خواهم انشاءالله همه خدمتگزار اسلام خواهند بود.

حمید باکری

دفاعیه سراینده ی «علی بر خیز» در دادگاه

چکیده : متاسفانه در گزارش اداره اطلاعات به جنابعالی آمده است که شعری بسیار توهین آمیز خطاب به معاویه در وبلاگ قرار داده ام ! آیا وزارت اطلاعات تبدیل به وکیل مدافع یزید و معاویه گردیده است ؟ در بخش دیگری آمده است : بنده این آهنگ را در تقابل با نظام و ولی فقیه ساخته ام که البته مضحک ترین بخش این گزارش نیز بوده است ! خطاب آهنگ کاملا روشن است ! خطاب آن به کسانی است که به هتک حرمت برادران مسلمان پرداخته اند ! اما گویا اداره اطلاعات سعی وافری دارد که همه اعتراضات را به مفام دیگری حواله دهد ! که این جز پاک کردن صورت مسئله نیست . . .

چهارشنبه هفته گذشته در جلسه رسیدگی به اتهامات آریا آرام‌نژاد، وی با قرائت متن دفاعیات خود به گوشه‌ای از آنچه بر وی در دوران بازداشت در زندان گذشته اشاره کرد و شرحی از شکنجه‌های روحی و جسمی که ازسوی بازجویان و ماموران زندان بر او وارد شده بود را بیان کرد. او در بخشی از نامه خود نوشته است: ” بنده پس از حوادث عاشورا که منجر به کشته شدن تعدادی از هموطنان عزیزمان گردید و پس از دیدن تصاویر تکان دهنده و جانسوزش ٬ احساس وظیفه کردم که ضمن محکوم کردن این عمل غیر انسانی ـ رسالت هنری ام را به بجای آورم ٬ لذا دست به انتشار ترانه و آهنگی زدم که به ” علی برخیز” معروف گردید . محتوای این آهنگ اشاره دارد به سو استفاده عده ای دغل باز از نام خدا و قرآن و ائمه برای رسیدن به مقاصدی شیطانی و استمداد خواستم از ائمه برای برچیدن و خشکاندن ریشه های دروغ و نیرنگ و ریا .”

متن شعر را نیز می توانید در پایان نوشته ملاحظه نمائید .

همچنین در این نامه او به بخشی از شکنجه هایی که علیه او به کاررفته چون تهدید به اعدام، دو ماه بازداشت انفرادی در سلول سه متری، اجبار به عبور پابرهنه از روی خون یک مبتلا به ایدز در سول مجاور، اخبار دروغ درباره همسر، فحاشی و درآوردن لباس‌ها و… اشاره کرده است.  آرام‌نژاد آهنگ‌ساز جوان بابلی بیست‌و‌ششم بهمن‌ماه سال گذشته و پس از خواندن آهنگ علی برخیز در شهرستان بابل دستگیر شد. او دو ماه از دوران بازداشت خود را در سلول انفرادی بوده است.

متن کامل دفاعیه آریا آرام نژاد به شرح زیر است:

بنام داور بر حق

ریاست محترم دادگاه !

امروز در این دادگاه حضور یافته ام تا خداوند بزرگ شاهد و ناظر باشد میان ما و شما . شاهد و ناظر باشد به آنچه امروز بر ایران نازنین و فرزندان دلاورش می گذرد تا در روز موعود آنگاه که ما و شما در پیشگاهش به پاسخگویی اعمالمان حاضر می شویم ٬ سربلند و سرشکسته مان بیاد داشته باشد که این است عاقبت ! جزا و پاداش همیشگی فقط از جانب خداست . . . اگر امروز ملاک بر خوردهایتان فرامین حق می بود به جای ما می بایست آنانی در این دادگاه حضور می یافتند که آبروی ایران و اسلام را به حراج گذاشته اند . همانانی که ایران را برای ثرمایه هایش و اسلام را برای سرپوش نهادن بر چپاولگری و خودکامگی شان می خواهند .

ریاست محترم دادگاه !

بنده در ۲۶ بهمن ماه با هجوم ماموران اداره اطلاعات به خانه ام دستگیر شدم . ایجاد رعب و وحشت و برهم زدن اسباب و اثاثیه خانه را چاشنی کارشان کردند و حتی بر اطاق خوابمان نیز رحم نکردند . اینها به خاطر اجرای آهنگی بود که گویا به عقیده آقایان امنیت ملی را به خطر انداخته است !!!!! پس از آن مدت ۴۴ روز را در سلول افرادی زیر شکنجه روحی و روانی و جسمی گذرانده ام که شرح اندکی از آن را برای قضاوت در مورد انسانی بودن اعمال ماموران به عرض می رسانم :

۱- توهین و خرد کردن شخصیت به وسیله فحش و ناسزا و حتی مسخره کردن چهره و ظاهرم .

۲- ایجاد هراس و تهدید در مورد بازداشت همسرم که هیچ گونه فعالیت سیاسی و دخلی در فعالیت های من نداشته است .

۳- توهین به برادر جانبازم و تهدید به بازداشتش در صورت همکاری نکردن من .

۴- تهدید به مرگ توسط نگهبان اداره اطلاعات ( ایشان می گفت : من مامور اطلاعاتم بیرون از اینجا براحتی با یک گلوله ترا می کشم ٬ کسی هم نمی تواند مرا باز خواست کند )

۵- تهدید به اعدام ! از سوی مقامات بازداشتگاه متی کلا .

۶- نگهداری در سلول ۵/۱ در ۲ متر بدون کوچکترین امکانات بهداشتی به شکلی که پس از مدتی سراسر بدنم آکنده از جوشهای عفونی شده بود .

۷- سهل انگاری عمدی در دادن دارو های مربوط به بیماری قلبی ام .

۸- همجواری در کنار سلول کسی که مبتلا به بیماری ایدز بود و وادار نمودن برای عبور پا برهنه از روی خونهای که به واسطه خود زنی آن شخص در کف سلول ریخته بود .

۹-دادن اطلاعات توهین آمیز و غلط و انحرافی و القایی درباره همسرم .

۱۰ عریان کردن بدن به بهانه بازرسی در حالی که ماموری در دستش دوربین عکاسی بود ٬ وی در جواب اعتراض مکرر و امتنای من وقیحانه و با خنده می گفت : میترسی !

۱۱- ضرب و شتم بسیار شدید و غیر انسانی توسط مامور زندان متی کلا در جواب درخواست ملاقاتم با پزشک ٬ بگونه ای که تا مدتها آثارش روی بدنم قابل مشاهده بود .

۱۲- بستن دست و پایم با زنجیر به هم برای مدت طولانی در زندان متی کلا .

اینهای نمونه های کوچکی بود از آنچه که در مدت بازداشت بر من گذشت .

و اما بنده پس از حوادث عاشورا که منجر به کشته شدن تعدادی از هموطنان عزیزمان گردید و پس از دیدن تصاویر تکان دهنده و جانسوزش ٬ احساس وظیفه کردم که ضمن محکوم کردن این عمل غیر انسانی ـ رسالت هنری ام را به بجای آورم ٬ لذا دست به انتشار ترانه و آهنگی زدم که به ” علی برخیز” معروف گردید . محتوای این آهنگ اشاره دارد به سو استفاده عده ای دغل باز از نام خدا و قرآن و ائمه برای رسیدن به مقاصدی شیطانی و استمداد خواستم از ائمه برای برچیدن و خشکاندن ریشه های دروغ و نیرنگ و ریا . عجبا که امروز گوبا توسل به دین و ایمان نیز در کشور ما جرم محسوب می شود ! امام حسین ع برای احیای امر به معروف و نهی از منکر شهید شد انگاه توقع از ما شیعیان و پیروانش چیست ؟ اینکه بیاییم و فقط بر سر و سینه بزنیم ؟! و یا در برابر ظلم و ستم اعلام انزجار کنیم ! من رئیس جمهور را به رسمیت نمی سناسم ! آیا مسلمان نیستم ؟ بنده در روز عاشورا فریاد الله اکبر سر دادم و به خاطر فریاد زدن نام خدا بزرگ به خود می بالم . قطعا کافر و لا مذهب خواهد بود کسی که مرا به جرم فریاد زدن نام خدا به زندان بیاندازد !

آنانی که امروز دم از مسلمانی می زنند خود ساده ترین دستورات دین را زیر پا می گذارند و به سادگی به یک جامعه هفتاد میلیونی دروغ می گویند و هر روز با وعده های دورغین و پوشالیشان – با حرکتهای مزورانه و سرشار از ریا در خیال خامشان به اسلام و ایران عظمت می دهند ! در اینجا باید اعلام کنم که اسلام و ایران بسیار عظیم تر از آنند که نیاز به مدافعان اینچنینی داشته باشد !

باید روشن شود که نقش قانون اساسی ما چیست ؟ قانون به من اجازه انتقاد می دهد . قانون به من اجازه تجمع بدون حمل سلاح میدهد . قانون به من آزادی بیان و عقیده می دهد و من به بواسطه همین قانون که پدران ما به آن رای داده اند آزادم که نسبت به سرنوشت کشورم و ملتم بی تفاوت نباشم . جالب است که امروز به جای آنکه مدال شجاعت و افتخار بگیرم باید در دادگاه حاضر شوم !

ریاست محترم دادگاه !

متاسفانه در گزارش اداره اطلاعات به جنابعالی آمده است که شعری بسیار توهین آمیز خطاب به معاویه در وبلاگ قرار داده ام ! آیا وزارت اطلاعات تبدیل به وکیل مدافع یزید و معاویه گردیده است ؟ در بخش دیگری آمده است : بنده این آهنگ را در تقابل با نظام و ولی فقیه ساخته ام که البته مضحک ترین بخش این گزارش نیز بوده است ! خطاب آهنگ کاملا روشن است ! خطاب آن به کسانی است که به هتک حرمت برادران مسلمان پرداخته اند ! اما گویا اداره اطلاعات سعی وافری دارد که همه اعتراضات را به مفام دیگری حواله دهد ! که این جز پاک کردن صورت مسئله نیست . . .

این توهم خود بزرگ بینی که مانند افیون به جان صاحبان دو روزه قدرت افتاده است ٬ این سیاست های سرکوب فله ای و ایجاد رعب از کدام اقتدار ابدی صادر می شود که سکوت را رضایت تابیر می کند و در کنار سهمیه بندی خیابان و اکسیژن ٬ وقیحانه ـ نه ـ حتی بی اجازه به حریم خانه ـ نه – بلکه به زور به خلوت باورها تجاوز می کنند و هیچ گونه اظهار نظر انتقادی را بر نمی تابند . این دایگان منفعت طلب مهربان تر از مادر ! که خود را نه تنها حافظ بلکه صاحب این خاک و این نظام می دانند ٬ هرگونه تفاوت را دشمنی دانسته و به خواست خود زیر پا گذاشتن قانون و حقوق شهروندان را مجاز می شمارند ! کسانی که با سنجاق کردن بی هویتی خود به جمهوری اسلامی و اعمال خفت بارشان تیشه های زهر آگین که ریشه های این نظام می زنند . کمی به خود آمدن کمی چشم بصیرت داشتن و غره نشدن به میزها را برادرانه توصیه میکنم که فرداها برای جبران اشتباهات امروزها بسیار دیر است !

ریاست محترم دادگاه !

نگرانی بنده امروز از قضاوت شماست ! زیرا بازجوهایم قاطعانه گفتند که شما مهره آنها می باشید و هر آنچه آنها بخواهند شما اجرا می کنید ! امیدوارم که خداوند به شما حقیقت را آشکار نماید تا خدایی ناکرده در دنیای دیگر مجبور به پاسخگویی آنچه دیگران از شما خواسته اند نباشید !

در پایان ضمن رد تمامی اتهامات وارده و غیر قابل قبول دانستن آنها از دادگاه محترم تقاضای اعلام حکم برائت دارم .

منبع : سایت خبری تحلیلی کلمه

پی نوشت : مسئولیت مطالب فوق بر عهده سایت منبع و زندانی محبوس در زندان ( آریا آرام‌نژاد ) می باشد.

علی برخیز روایت تکرار تاریخ در ظهر عاشورای سال 60 هجری است برای آنان که نبودند ولی آن هایی که از پی فردا خواهند آمد و تاریخ تکرار خواهد شد...

متن شعر :

میان ظهر عاشورا

یزید خفته دوران

زگور خفته اش برخاست

به قصد قتل دلداران

گناه ملت ما چیست؟

به جز فریاد آزادی

خداوندا تو شاهد باش

به هتک حرمت انسان

علی برخیز و باطل کن بساط این دغلبازان

که اینان جامه حق را بپوشاندند تن شیطان

چنان دین محمد را به کام خود بیالودند

که گویی حضرت حجت ز اینان میبرد فرمان

اللهم کل لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه

محرم غرق در خون شد

به دست لشگر شیطان

خوارج در لباس دین

به روی نیزه ها قرآن

حلول روح دجال است

در این شبراهه ی مرموز

خدایا آفتابت را

بتابان بر سر ایران

علی برخیز و باطل کن

بساط این دغلبازان

که اینان جامه حق را بپوشاندند تن شیطان

چنان دین محمد را به کام خود بیالودند

که گویی حضرت حجت زاینان میبرد فرمان

 

وبلاگ شهیدان : حالا دیگه قضاوت باشه با دوستان .....

 

دسته ها : اخبار روز
چهارشنبه 14 7 1389

23:13:38در عصر کنونی، کسی نمی‌تواند مانع آگاهی مردم شود

در این بیانیه که در روز دوشنبه در سایت اینترنتی این دفتر منتشر شده، تاکید شده است: عصر کنونی، عصر اطلاعات است و به یقین کسی نخواهد توانست مانع آگاهی مردم و دستیابی عمومی به معارف حقیقی اهلبیت علیهم السلام شود. بی‌تردید این قبیل اقدامات هم نتیجۀ معکوس برای آمران آن به بار خواهد آورد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

در کمال شگفتی شاهدیم که از روز گذشته، پایگاه اطلاع رسانی اینترنتی دفتر حضرت آیت الله العظمی بیات زنجانی مدّظله العالی مسدود شده و دسترسی کاربران ایرانی به این سایت قطع شده است. طرفه آن است که این اقدام برای مسدود ساختن پایگاه اطلاع رسانی یک مرجع تقلید شیعه، در آستانۀ سالروز شهادت رئیس مذهب تشیّع حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و به عاملیت دولتی انجام شده است که مدعی مهرورزی با خلق خداست و اخیراً هم به منشور مدارا و رواداری کوروش افتخار می‌کند.

ضمن تقبیح و نکوهش این قبیل اقدامات در مسدود کردن یک پایگاه اطلاع رسانی شیعی که ناشی از ناتوانی مسئولان امر از برگرفتن توجه و اقبال متدیّنان و مقلدان این مرجع عالیقدر است، مشاوران و آمران این اقدام ناشایست را به توجه و تفطّن به آیۀ شریفۀ «إنّ ربّک لبالمِرصاد» هشدار می‌دهیم و روزی را خواهیم دید که فریاد متضرّعانه آنان در پیشگاه عدل الهی بلند شود و دادگستر ابدی به حسابشان رسیدگی کند.

عصر کنونی، عصر اطلاعات است و به یقین کسی نخواهد توانست مانع آگاهی مردم و دستیابی عمومی به معارف حقیقی اهلبیت علیهم السلام شود. بی‌تردید این قبیل اقدامات هم نتیجۀ معکوس برای آمران آن به بار خواهد آورد.

حسبُنا الله و نِعم الوکیل
دفتر مرجع عالیقدرحضرت آیت الله العظمی بیات زنجانی مدّظله العالی
۱۲ مهر ۱۳۸۹ مطابق با ۲۵ شوال ۱۴۳۱

دسته ها : اخبار روز
چهارشنبه 14 7 1389

راوی : مادر شهید

روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود. آن وقت ها عبدالحسین تو کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند. با اینکه کار هم می کرد، نمره اش همیشه خوب بود.

 یک روز از مدرسه که آمد، بی مقدمه گفت: از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم.

من و باباش با چشم‏های گرد شده به هم نگاه کردیم . همچین درخواستی حتی یکبار هم سابقه نداشت.  باباش گفت: تو که مدرسه رو دوست داشتی ،  برای چی نمی خوای بری ؟»

آمد چیزی بگوید ، بغض گلوش را گرفت. همان طور، بغض کرده گفت: بابا از فردا برات کشاورزی می کنم ، خاکشوری می کنم ، هر کاری بگی می کنم ، ولی دیگه مدرسه نمی ‏رم.

این را گفت و یکدفعه زد زیر گریه . حدس زدیم باید جریانی اتفاق افتاده باشد ، آن روز ولی هرچه پیله اش شدیم ، چیزی نگفت.

روز بعد دیدیم جدی - جدی نمی خواهد مدرسه برود . باباش به این سادگی ها راضی نمی شد ، پا تو یک کفش کرده بود که : یا باید بری مدرسه ، یا بگی چرا نمی خوای بری.

بابا از فردا برات کشاورزی می کنم ، خاکشوری می کنم ، هر کاری بگی می کنم ، ولی دیگه مدرسه نمی ‏رم.

آخرش عبدالحسین کوتاه آمد . گفت: آخه بابا روم نمی شه به شما بگم .

گفتم : ننه به من بگو.

سرش را انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت . فکر کردم شاید خجالت می کشد. دستش را گرفتم و بردمش تو اتاق دیگر. کمی ناز و نوازشش کردم . گفت و با گریه گفت : ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!

تعجب کردم . پرسیدم :چرا پسرم؟

اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت: روم به دیوار، دور از جناب شما، دیروز این پدرسوخته رو با یک دختری دیدم ، داشت...

شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد . فقط صدای گریه اش بلند تر شد و باز گفت: اون مدرسه نجس شده ، من دیگه نمی‏ رم.

آن دبستان تنها یک معلم داشت. او را هم می دانستیم طاغوتی است ، ازاین کارهاش ولی دیگر خبر نداشتیم.

موضوع را به باباش گفتم . عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت. رو همین حساب ، پدرش گفت : حالا که اینطور شد ، خودم هم دیگه میلم نیست بره مدرسه.

تو آبادی ما علاوه بر دبستان ، یک مکتب هم بود . از فردا گذاشتیمش آن جا به یاد گرفتن قرآن

پاورقی : زمان وقوع این خاطره بر می گردد به حول و حوش سال 1333 هجری شمسی

دسته ها : متفرقه
دوشنبه 12 7 1389
X