معرفی وبلاگ
این وبلاگ با توجه به اظهارات اخیر آقایان در نیویورک مبنی بر وجود آزادی بیان ( که امید است این چنین باشد ) و وجود رسانه آزاد در ایران ، فعالیت خود را در 3 محور 1 - دفاع از حق و حقانیت 2 - دفاع از شهداء ، جانبازان ، رزمندگان و خانواده مظلوم و معظمشان و 3- بیان دیدگاه ها از تمام سلیقه ها ، فعالیت خود را گسترده تر ادامه خواهد داد - با شعار هر ایرانی ، یک رسانه باتشکر مدیر وبلاگ
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 167737
تعداد نوشته ها : 64
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

سید محمد علی ایازی *

 

قدرت از با جاذبه ترین انگیزه هاى انسان در تاریخ و در عین حال خطرناکترین آنها بوده است. قدرت هم مى تواند مطلوب باشد و از آن در جهت خیر، صلاح، آسایش و امنیت جامعه استفاده کرد و هم مى تواند نامطلوب و در جهت ستم و استبداد و نابودی جهان باشد و از آن در جهت شر، افساد، ناامنى و هرج ومرج استفاده کرد. به همین دلیل قدرت هم مى تواند وسیله تحقق آزادى و حکومت قانون را فراهم کند و هم مى تواند مانع آزادى و موجب برقرارى حکومت دیکتاتورى و استبداد باشد. آزادى در بستر قدرت نضج می گیرد و جایی که نا امنی باشد جایی برای آزادی نیست.

 

به همین دلیل قدرت از با جاذبه ترین انگیزه هاى انسان است که با کمتر خواسته درونی برابری می کند. قرآن در داستان حضرت آدم و ابلیس این پدیده فریب انگیز را شرح مى دهد و جایگاه آن را برملا مى کند. در این داستان آمده است که پروردگار به آدم اطمینان داد که در بهشت گرسنه و برهنه و تشنه و گرمازده نخواهد ماند و آسایش دائمى او تضمین خواهد شد، پس مبادا که فریب شیطان را بخورند. در این مورد در آیات ۱۱۷ تا ۱۱۹ سوره طه مى فرماید: إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى‏». اگر در اینجا قرارگیرى نه گرسنه شوى و نه برهنه و نه تشنه شوى. اما شیطان که روحیات آدم فزون طلب را مى شناسد و می داند که تمام نیازهای این موجود آب و نان نیست و خواسته های دیگری به مراتب افزون تر از اینها دارد، دست به کار مى شود و با وسوسه هاى خود به او وعده درخت جاودانى و پادشاهى تباهى ناپذیر مى دهد. قرآن در ادامه در آیات ۱۲۰ تا ۱۲۱ همین سوره مى فرماید: «فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یبْلى»‏، پس شیطان او را وسوسه کرد و گفت: اى آدم آیا تو را به درخت جاودانى و پادشاهى تباه ناپذیر راه بنمایم. براى انسانى همچون آدم، قدرت و پادشاهى تباهى ناپذیر مهمتر از رفع گرسنگى و تشنگى و برهنگى است، به همین جهت حاضر مى شود که روضه دارالسلام را از کف نهد، اما این ملک را در اختیار داشته باشد و دیدیم آنها از آن درخت خوردند و رسوایى ها را بر جان خریدند. «فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ».

 

از سوى دیگر بر خلاف نظریه بسیارى از اهل اخلاق، طلب قدرت به نفسه مذموم نیست بلکه قدرت براى فساد کردن مذموم است. انبیا نیز طالب قدرت بوده اند، زیرا مى دانسته اند با کسب قدرت مى توان جامعه اى سالم و معنوى پدید آورد. قدرت اقتصادى هم اگر سر از دنیاطلبى درنیاورد مذموم نیست. قرآن کریم درباره حضرت یوسف در آیه ۵۵ سوره یوسف نقل مى کند که او رسماً از عزیز مصر درخواست قدرت و مسئولیت خزانه دارى و اقتصاد کشور را کرد: «قالَ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ». و به پادشاه مصر گفت، مرا بر خزانه هاى این سرزمین بگمار که من نگهبانى دانا هستم.

 

آنگاه قرآن تصریح مى کند که بدین گونه یوسف را در سرزمین مصر قدرت دادیم. این تعبیر قدرت و مکنت در آیات بسیارى از آن جمله در سوره کهف آیه ۸۴ و سوره حج آیه ۴۱ و سوره اعراف آیه ۱۰ آمده است که نشان مى دهد قدرت در ذات خود امر نامطلوبى نیست و طلب و کوشش براى کسب قدرت در دین مذموم نیست و اگر کسى براى به دست گرفتن قدرتهاى سیاسى، اقتصادى و تقنینى کوشش کرد، این عمل دلیل بر جاه طلبى و دنیاگرایى او نمى تواند باشد.

 

اما واقعیت این است که ماهیت قدرت و توان عملکرد آن در جوامع مذهبى به گونه اى اسف انگیز ناشناخته مانده است. بسیارى از مردم اثرات تخریبى قدرت را ناچیز گرفته و ساده لوحانه براى مهار قدرت به عوامل بسیط و ساده اى متوسل مى شوند و یا در تحلیل رفتار بسیارى از شخصیتهاى دینى، سیاسى و علمى اهمیت تأثیر قدرت را نادیده مى گیرند. مردم مى بینند که فرد مذهبى در مصدر قدرت حرکاتى را انجام مى دهد، ولى هرگز تصور نمى کنند که این رفتارها هم مى تواند ناشى از قدرت طلبى و فزون خواهى و علاقه شخصى او به بقاى در مقام حکومت و دولت باشد و ربطی به دینداری او نداشته باشد. از علائم این ساده انگارى اینکه بسیارى گمان مى کنند که اگر کنترل درونى و وصف عدالت وجود داشته باشد، مشکلات و پى آمدهاى قدرت حل شده و دیگر مشکلى باقى نخواهد ماند. گاهى در اثر عدم شناخت ماهیت قدرت سخن از وجود علم و فقاهت و یا حتی مقامات عرفانی در فرد مى کنند و گمان مى کنند واجد بودن فرد به این صفات – اگر درست باشد- براى کنترل قدرت کافى است. این در حالى است که قدرت آن چنان جاذبه اى دارد که مى تواند همه وادی ها را درنوردد و زیر پوشش بگیرد و در شکل فردى ظاهر الصلاح، انسان دوست و مصلح جلوه گر شود. در علم اخلاق این مسئله مورد تأکید قرار گرفته که از مهمترین و سرکش ترین غریزه هاى انسان که به دنبال آن مفاسد بسیارى خواهد آمد قدرت است، تا آنجا که صدیقان بلند مرتبه، آخرین ابتلایى که پیدا مى کنند و آخرین چیزى که از دل آنها بیرون مى رود، حب جاه و حب ریاست است(فیض کاشانى، المجحة البیضاء، ج۶، ص ۱۰۷).

 

در ادبیات ایرانى و در رساله هاى اخلاقى جهان اسلام این ساده انگاری نسبت به پدیده قدرت دیده می شود و تصور می شود که مشکل قدرت را تنها با موعظه و نصیحت می توان مهار و اصلاح کرد. یکى از نمونه هاى جالب توجه، خطابه هاى اخلاقى است که مصلحان و اندیشمندان خطاب به قدرتمندان مى نگاشته اند و بدون آنکه شخص حاکم را مورد خطاب قرار دهند آنها را موعظه کرده اند. آنان گمان مى کرده اند که اگر با قدرت این چنین برخورد کنند و به طور غیر مستقیم حاکم را مورد وعظ و نصیحت قرار دهند، کارها بر وفق مراد انجام مى گیرد و حاکم از جاده غیر مستقیم ستم به راه عدالت خواهد آمد یا دست کم وظیفه خود را انجام داده اند. آنها درست مى اندیشیده اند که تربیت حاکم تربیت مردم کشور است. شکوفایى استعدادها و ارتقاى علمى و فرهنگى جامعه آنگاه حاصل خواهد شد که حاکم در زندگى شخصى و رفتار اجتماعى خود به راه صواب و تعادل دست یابد. و لذا کتابهایى همچون نصیحة الملوک غزالى، ایقاظ الامراء والعلماء کوزکنانى، آداب الملوک ثعالبى و مختارالحکم ابن فاتک، به همین انگیزه و هدف به نگارش در آمده است، اما آنها نمى دانسته اند که مهار قدرت تنها از طریق توصیه اخلاقی میسر نیست. وعظ و نصیحت اگر راهکارهاى خود را نداشته باشد، زینت الملوک خواهد شد تا تحدید الملوک و اصلاح الملوک. امروز تجربه بشر نشان داده است که باید زیر ساخت های مهار قدرت را فراهم کرد. نباید به قدرت اجازه داد که دائمی و ابدی شود. او را همواره باید در معرض افکار عمومی قرار داد تا پاسخگو باشد. به همین دلیل شرط نخست اصلاح حکومت ها و مهار قدرت، آزادی بیان و آزادی اندیشه است.

 

وانگهى اگر آزادى نباشد حتى این دسته از عالمان هم نمى توانند به خوبى به اصلاح حکام بپردازند. لذا تنها از اخلاقیات به امورى مى پردازند که برایشان ایجاد دردسر نکند. اگر آزادى باشد و حاکم خود را در برابر افکار عمومى و نخبگان کشور ببیند، نقدها و اعتراضها اثر خود را خواهند گذاشت.

 

به هر حال رابطه قدرت و آزادى، امر بسیار حساسى است. در مورد اینکه نسبت میان قدرت و آزادى تا چه اندازه در سرنوشت انسان دخیل است و قدرت تا چه مقدار مى تواند در فعل و انفعالات جامعه نقش اصلاحى و یا تخریبى ایفا کند کتابها و پژوهشهاى گسترده اى در غرب انجام گرفته است. فیلسوفان و روان شناسان قرن اخیر از مهمترین انگیزه روان آدمى سخن گفته اند. مارکس علم قوانین حرکات جامعه را ثروت دانسته، اما راسل به نحو اقناع کننده اى از اهمیت قدرت سخن گفته است.

 

در متون دینى در اهمیت قدرت و حساسیت و خطرآفرینى آن بسیار سخن گفته شده است. امیر مؤمنان در کلامى مى فرماید: «الولایات مضامیر الرجال»(نهج البلاغه، حکمت۴۴۱). پست هاى مهم میدان مسابقه و آزمایش مردمانند. یا در تعبیرى مى فرماید: «القدرة تظهر محمودالخصال و مذمومها»(آمدى، غررالحکم، ج۱، ص ۳۰۱). قدرت به گونه اى است که تمام خصلتهاى خوب و بد انسان را ظاهر مى کند.

 

نکته مهم این است که در کشمکش بین قدرت و ثروت مسلماً تقدم با قدرت است و کشش آن بیشتر، زیرا صاحب قدرت صاحب ثروت هم هست ولى عکس آن صادق نیست. وانگهى موتور حرکت، قدرت است نه اقتصاد. آن کس که قدرت دارد، اقتصاد را هم مى تواند در اختیار داشته باشد. قدرت طلبان تاریخ آنانکه با انگیزه و هدفى قدرت را مى خواهند به دو راه مى روند. عده اى قدرت سیاسى را به دست مى آورند تا در مرتبه بالاتر قرار گیرند و عده اى به جمع ثروت مى پردازند تا باز هم از قدرت ثروت استفاده کنند وگرنه از نظر استفاده از نفس مال صاحب ثروت همان اندازه مى خورد که افراد عادى و شاید هم کمتر. و اگر بهتر مى پوشد براى نشان دادن قدرت است. کاخهاى سر به فلک کشیده بیش از آنکه براى آسایش باشد براى قدرت نمایى است. خدم و حشم، بیش از آنکه براى راحتى باشد براى نشان دادن قدرت و شکوه و جلال آن است. سان دیدن و نیروهای نظامی را نشان دادن برای این است که قدرت خود را به رخ مخالفان بکشند.

 

این چنین است که قدرت فساد مى آورد و قدرتِ مطلق، فسادِ مطلق و از آنجا که قدرت طلب، همواره در پى تحکیم قدرت خود است در صدد بر مى آید تا قدرت خود را به گونه اى توجیه کند و کهنه ترین توجیهى که مى شناسیم توسل به مذهب و تمسک به سایه الهى و اتصال به خداست.

 

به این جهت اگر قدرت سیاسى راهکارهاى کنترل تجربى را نداشته باشد ،که از جمله آن، بلکه مهمترین آن، آزادى و چرخش قدرت و مسئول شناخته شدن صاحب قدرت با هر عنوان و موقعیت و به ویژه عناوین دینی است، مهار قدرت به سامان نمی رسد و فساد پشت سر فساد، و ستم پشت سر ستم، از صاحبان قدرت سر می زند و کسی هم جلودارشان نخواهد بود. تنها راه برای مهار قدرت نقد قدرت و فراهم کردن فرصت برای جامعه و به ویژه مخالف برای نقد قدرت است. حاکمان و رهبران سیاسی و مذهبی آنهایی که عطف به قدرت دارند باید همواره در معرض نقد و ارزیابى و نظارت مردمى قرار گیرند، و اگر نگیرند افزون بر اینکه به سیاهکاری و ستم منجر می شود، مشروعیت به معناى مصطلح سیاسى نخواهند داشت و دچار انحطاط و تباهى خواهند شد. این تجربه بشرى است که انسانى که به قدرت متصل می شود، همواره در معرض آفت فزون خواهى و استبداد است و هیچ گاه چشم و دل او از قدرت سیر نمى شود. حب دنیا منشأ تمام خطاها و گناهان است. و چه دنیایى از قدرت بهتر که همه چیز را در اختیار دارد، غریزه اى که اشباع شدنى نیست و اگر اشباع پذیر باشد، قابل مقایسه با غریزه هاى دیگر نیست. با چنین وضعیتى که گاه شخص به هر وسیله اى براى قدرت خود و تحقق کامل آن چنگ مى اندازد و هر عملى را مشروع و ضرورى مى شمرد و مطابق با مصلحت و امنیت جلوه مى دهد و مانع آزادى مردم مى گردد، حتى آزادى مردم را بى بندوبارى و هرج و مرج توصیف مى کند، به این جهت چاره اى جز مهار قدرت و حضور رکن رکین آزادى در کنار قدرت نیست. آرى بشر براى پیشگیرى از فساد قدرت راههاى مختلفى را تجربه کرده است، اما بى گمان از مهمترین آنها آزادى بیان و تشکیل احزاب و پیدایش نهادهاى مدنى است.

 

* استاد حوزه علمیه قم و عضو مجمع مدرسین و محققین

 

منبع: نگاشته ها

يکشنبه 2 8 1389

 

 واقعا چه چیزی روح مرحوم شهید مطهری را شاد می کند؟ از خود ایشان می پرسیم:

«من مکرر در نوشته های خودم نوشته ام : من هرگز از پیدایش افراد شکاک‏ در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند ، متأثر که نمی شوم‏ هیچ ، از یک نظر خوشحال هم می‏شوم چون می‏دانم پیدایش اینها سبب می‏شود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین‏ سخنرانی می‏کنند ، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح ‏باشند که در مقام جواب بر نیایند یعنی عکس العمل نشان ندهند اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل‏ ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد ، مطمئن باشید که در نهایت امر به نفع‏ اسلام است همان طوری که در طول سی چهل سال اخیر ، کسروی پیدا شد علیه‏ شیعه بالخصوص و احیانا علیه اسلام چیزها نوشت توده ایها آمدند در مسائل‏ مادیگری حرفها زدند و به اساس اسلام اعتراض کردند ، افراد دیگری پیدا شدند که به نام حمایت از ملیت ایرانی علیه اسلام سخنانی گفتند اینها بدون اینکه خودشان بخواهند و قصد داشته باشند ، به طور غیر مستقیم آنقدر به اسلام خدمت کردند که خدا می‏داند یعنی وقتی کسروی آن کتابها را نوشت‏ تازه دست علمای اسلام رفت روی کاغذ و مسائلی را که در طول چند قرن در اثر اینکه اعتراض و تشکیک و ایرادی نشده بود پرده هایی از ابهام روی‏ آنها را گرفته بود و کم کم خرافات و اوهامی هم درباره آنها پیدا شده بود ، تشریح کردند اصلا مردم نمی دانستند مثلا در باب امامت چه باید بگویند ، در باب تشیع چه باید بگویند ، در باب تقیه جه باید بگویند ، در باب‏ بداء چه باید بگویند آنوقت علما شروع کردند به آشکار ساختن حقایق از زیر پرده های اوهامی که در طول چند قرن در اثر نبودن شکاک و این دشمنان‏ خدمتگزار به وجود آمده بود ، و یک سلسله از مسائل خیلی بهتر روشن شد توده ایها آمدند چقدر توانستند به طور غیر مستقیم بدون اینکه خودشان‏ بخواهند به منطق فلسفی و منطق اجتماعی اسلام خدمت بکنند یعنی اینها سبب‏ شدند که دستهای علمای اسلام از آستین بیرون آمد و چه آثار نفیسی در این‏ زمینه منتشر شد»(پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۳۴-۱۳۵).

ایشان هم چنین می فرماید:

«علما راجع به علل پیدایش و گسترش تمدن‏ اسلامی خیلی بحث کرده اند دو علت اساسی برایش ذکر نموده اند اولین علت‏ تشویق بیحدی است که اسلام به تفکر و تعلیم و تعلم کرده است چون این دیگر در متن قرآن است علت دومی که برای پیدایش و گسترش تمدن اسلام ذکر کرده‏ اند که چطور شد اسلام توانست از ملتهای مختلف نامتجانس که قبلا از یکدیگر کمال تنفر را داشتند چنین وحدتی به وجود آورد ؟ ، احترامی است که‏ اسلام به عقائد ملتها گذاشت به قول خودشان تسامح و تساهلی که اسلام و مسلمین راجع به عقائد ملتهای مختلف قائل بودند»(همان،ص۱۲۷).

و باز می فرماید:

«یکی از صفحات بسیار درخشان تاریخ اسلام که متأسفانه مذاهب دیگر در اینجا صفحات تاریخشان سیاه و تاریک است ، همین مسئله آزادی عقیده ای‏ بود که مسلمین پس از آنکه حتی حکومت را در دست گرفتند به ملتها دادند و این نظیر ندارد»(همان، ص۱۲۶).

هم چنین می فرماید:

«اینست آزادی در تفکر پس اسلام که رشته تقلید را از اساس پاره کرده‏ است و می گوید من اصول دین را بدون آنکه آزادانه آنرا درک کرده باشید نمی پذیرم ، چنین مکتبی آیا اصلا امکان دارد که مردم را مجبور بکند به‏ اینکه بیائید اسلام را به زور بپذیرید ؟»(همان، ص۱۲۵).

ایشان درباره مشکلاتی که عدم آزادی به بار می آورد می فرماید:

« اگر به بهانه اینکه این ملت رشد ندارد … آزادی را برای همیشه از او بگیرند ، این‏ ملت تا ابد غیر رشید باقی می‏ماند رشدش به اینست که آزادش بگذاریم ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکند صد بار هم اگر اشتباه بکند باز باید آزاد باشد»(همان، ص۱۲۲).

ایشان درباره سلب آزادی و ایجاد جامعه تک صدایی می گوید:

« هر مکتبی که به‏ ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد ، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتمادی‏ به خود ندارد جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را میگیرد اینگونه مکاتب‏ ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان‏ جلوگیری کنند این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی‏ میبینیم در این کشورها ، بدلیل وحشتی که از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی‏ رسمی وجود دارد ، حتی رادیوها طوری ساخته میشود که مردم نتوانند صدای‏ کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بعدی و قالبی ، آنچنان که‏ زمامداران میخواهند ، بار بیایند من اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی‏ هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از باصطلاح کانالیزه کرده اندیشه ها ، خبر و اثر نخواهد بود همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات‏ اصیلشان را عرضه کنند»(پیرامون انقلاب اسلامی،ص۱۱).

ایشان درباره آزادی بیان برای غیر مسلمانان و ملحدان در جامعه اسلامی می گوید:

« من به همه این دوستان غیر مسلمان اعلام می‌کنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هر جور که می‌خواهید بیندیشید، بیندیشید، هر جور میخواهید عقیده خودتان را ابراز کنید – به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد – ابراز کنید، هر طور که می‌خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد.

من در همین دانشکده ، چند سال پیش نامه ای نوشتم به شورای دانشکده و درآن تذکر دادم ، یگانه دانشکده ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص‏ بدهد به مارکسیسم همین دانشکده الهیات است ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند ، بلکه استادی که واقعا مارکسیسم را شناخته‏ باشد و به آن مومن باشد ، و مخصوصا به خدا اعتقاد نداشته باشد میباید به‏ هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسائل مارکسیسم را تدریس کند بعد ما هم میائیم و حرفهایمان را میزنیم ، منطق خودمان را میگوئیم هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد نباید اینگونه فکر کرد که چون اینجا دانشکده الهیات است ، نباید در آن‏ مارکسیسم تدریس بشود خیر مارکسیسم باید تدریس شود ، آنهم توسط استادی‏ که معتقد به مارکسیسم است»(همان، ص۱۳-۱۴).

ایشان در رابطه با آزادی در صدر اسلام و تاثیر آن بر بقای اسلام می گوید:

«شما کی در تاریخ عالم دیده اید که در مملکتی که همه مردمش احساسات مذهبی دارند به غیر مذهبی ها آن اندازه‏ آزادی بدهند که بیایند در مسجد پیامبر یا در مکه بنشینند و حرف خودشان‏ را آنطور که دلشان میخواهد بزنند ، خدا را انکار کنند ، منکر پیامبری‏ شوند ، نماز و حج و را رد کنندو بگویند ما اینها را قبول نداریم ، اما معتقدان مذهب با نهایت احترام با آنها برخورد کنند.

در تاریخ اسلام از این نمونه های درخشان فراوان می‌بینیم و به دلیل همین‏ آزادیها بود که اسلام توانست باقی بماند اگر در صدر اسلام در جواب کسی که‏ می‌آمد و میگفت من خدا را قبول ندارم ، می‌گفتند بزنید و بکشید ، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت اسلام باین دلیل باقیمانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است.»(همان، ص۱۸).

ایشان در رابطه با آزادی اندیشه و بیان در جمهوری اسلامی می گوید:

« همانطوری که رهبر و امام ما مکرر گفته اند در حکومت اسلامی‏ احزاب آزادند ، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد ، آزاد است …احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحا می‌گویند ، و با منطق‏ خود به جنگ منطق ما می‌آیند ، آنها را میپذیریم»(همان، ص۱۷).

«هر کس می‌باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است‏ که انقلاب اسلامی ما ، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد اتفاقا تجربه‏ های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری – ولو از روی سوء نیت – برخوردار بوده است این امر بضرر اسلام تمام نشده ، بلکه در نهایت بسود اسلام بوده است اگر در جامعه ما ، محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید بطوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل ، آرا و نظریات خودمان را مطرح‏ کنیم ، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد میکند… به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است و الا اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم ، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم‏»(همان، ص۶۳-۶۴).

وبلاگ شهیدان زنده :

پس آنچه روح مرحوم شهید مطهری را شاد می کند آزادی بیان و اندیشه، حتی برای کفار و ملحدان است، چرا که این امر باعث رشد و شکوفایی و بقای اسلام و موفقیت جمهوری اسلامی می‌شود؛آنچه او را آزرده می سازد، جلوگیری از آزادی بیان و اندیشه و ایجاد وتک صدایی است، چرا که این امر باعث نابودی اسلام و نظام می شود.

 

شنبه 1 8 1389
X