معرفی وبلاگ
این وبلاگ با توجه به اظهارات اخیر آقایان در نیویورک مبنی بر وجود آزادی بیان ( که امید است این چنین باشد ) و وجود رسانه آزاد در ایران ، فعالیت خود را در 3 محور 1 - دفاع از حق و حقانیت 2 - دفاع از شهداء ، جانبازان ، رزمندگان و خانواده مظلوم و معظمشان و 3- بیان دیدگاه ها از تمام سلیقه ها ، فعالیت خود را گسترده تر ادامه خواهد داد - با شعار هر ایرانی ، یک رسانه باتشکر مدیر وبلاگ
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 169108
تعداد نوشته ها : 64
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

معصومه ابتکار عضو شورای شهر تهران در یادداشت جدید خود که  در وبلاگش  منتشر کرده است این پرسشها را  طرح کرده که شهدای ما برای چه رفته اند؟ برای کرامت و شایستگی یا برای زبونی و زندگی صدقه ای؟ برای وفای به عهد یا فراموشی امانت ها؟ برای صداقت و راستگویی یا برای دورویی و دروغگویی تا هر هدفی وسیله را توجیه کند … . متن یادداشت ابتکار پیش روی شماست:

کتاب «۵۰ سال بعد» به قلم استاد سید جعفر شهیدی با قلمی موشکافانه به این سوال پاسخ می دهد که: چگونه شد «مدینه» آن مهد مسلمانی و حمایت از یاران و دوستداران حقیقی اسلام و مرکز نشر اندیشه و خصلت های زیبا و متفاوت، پس از گذشت ۵۰ سال از هجرت پیامبر اکرم(ص) در مسایل و مصائب جاهلانه گرفتار و از مسیر آرمانی اش به سوی فساد و تباهی منحرف شد.

این سوال طی تاریخ مکررا تکرار شده است … چرا جوامع انسانی بارها از فرازی بلند در تاریخ به ناگاه در سراشیبی فرود افتاده اند؟ آیا این جبر تاریخ است یا آزمون و خطای مختارانه نسل ها یکی پس از دیگری؟ آیا این سرانجام تلخ و محتوم آرمان های بلند انسانی است یا نتیجه اقتدارگرایی غریزی صاحبان قدرت؟

این روزها تصاویر رزمندگان ایرانی به مناسبت سالروز دفاع مقدس بر در و دیوار شهر نقش بسته است. تصاویری که با خود این سوال قابل تامل را دارند: آنها برای چه رفتند؟

نسل ما که شاهد و ناظر روزگاران جنگ بود، هرگز نمی تواند آن رفتن ها را از حافظه تاریخی اش پاک کند، اگر چه تحولات جدید پرده هایی از ابهام بر آن کشد. اما برای نسل جوان کنونی، آن چهره ها در پس این پرسش قرار می گیرند که: آنها انسان بودند یا اسطوره؟ و آیا اصلا حقیقت وجودشان آن چنان هست که می گویند؟

رزمندگان ما سرمایه هایی عظیم از پیکره ایران بودند که به دعوت امام خمینی برای حفظ حرمت و حریم کشور به جبهه ها رفتند و …

به عنوان یک پلی تکنیکی آن دوره، نمی توانم محمد طرحچی طوسی را فراموش کنم که با معدل بالا مهندسی مکانیک از بهترین دانشگاه مهندسی جهان (MIT)، به ندایی از درونش پاسخ گفت، به جبهه رفت و بالاخره پس از مدت ها ایستادگی و استقامت، غروب یکی از روزهای ماه رمضان هنگام قنوت نمازش به شهادت رسید.

سعید شکوهنده هم از این جمله بود. او که خوشبخت و آرزومند با همسرش زندگی سرشار از زیبایی داشت، چون آن ندا را شنید رفت. همسرش می گفت: سه بار مجروح شد و بازگشت و معالجه و کرد و دوباره رفت. بار آخر به او گفتم: تو سه بار مجروح شده ای دیگر بس است. اما جواب شنیدم که من اگر بخواهم به پرواز نهایی برسم تو مانعم می شوی؟

علیرضا هادی پور نیز مهندس نساجی از پلی تکنیک بود. او هم هنگام نماز در سنگرش به شهادت رسید … و تو در نماز عشق چه خواندی که سال هاست بالا رفته ای  …

آنها به راستی برای چه رفتند؟

برای اسارت یا آزادی؟

برای سربلندی و عزت یا برای سرگشتگی و ذلت؟

برای اتحاد و یکرنگی یا برای چند دستگی و نفاق؟

برای اخلاق و انسانیت یا برای زور و قدرت؟

برای کرامت و شایستگی یا برای زبونی و زندگی صدقه ای؟

برای وفای به عهد یا فراموشی امانت ها؟

برای صداقت و راستگویی یا برای دورویی و دروغگویی تا هر هدفی وسیله را توجیه کند … آنها برای چه رفتند؟


دوشنبه 29 6 1389
X