معرفی وبلاگ
این وبلاگ با توجه به اظهارات اخیر آقایان در نیویورک مبنی بر وجود آزادی بیان ( که امید است این چنین باشد ) و وجود رسانه آزاد در ایران ، فعالیت خود را در 3 محور 1 - دفاع از حق و حقانیت 2 - دفاع از شهداء ، جانبازان ، رزمندگان و خانواده مظلوم و معظمشان و 3- بیان دیدگاه ها از تمام سلیقه ها ، فعالیت خود را گسترده تر ادامه خواهد داد - با شعار هر ایرانی ، یک رسانه باتشکر مدیر وبلاگ
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 168342
تعداد نوشته ها : 64
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

از اوایل فروردین 1367 و در یک برهه سه ماهه ارتش عراق با پشتوانه اطلاعاتی نیروهای امریکایی توانست در چند رشته عملیات فاو، شلمچه، جزایر مجنون و مهران را از دست نیروهای ایرانی باز پس گیرد. محسن رضایی درباره این شکست های نظامی می‌گوید: علت اصلی در حقیقت به هم خوردن موازنه قوا بود. موازنه قوا ترکیبی از نیرو و جغرافیاست یعنی اگر شما در هر واحد سطح، حجم معینی از نیرو داشته باشید و دشمن در همان واحد سطح حجم کمتری نیرو، موازنه قوا به نفع شما رقم می‌خورد چون در واحد سطح معین، نیرو و امکانات بیشتری دارید.

اما اگر در همان واحد سطح نیروهای شما نصف نیروهای دشمن بشوند موازنه قوا بالعکس خواهد شد و اتفاقی که در سال‌های پایانی جنگ افتاد همین بود. از عملیات فاو به بعد سرزمین‌های جدید و وسیعی به دست ما می‌آمد که باید در آنجا پدافند می‌کردیم و نیرو قرار می دادیم لذا نیروی عملیاتی آماده ما روز به روز تقلیل پیدا می‌کرد در حالی که عامل برتری ما در جنگ نیروی آزاد و هجومی بود که از سال 1365 به بعد این نیرو روز به روز کوچکتر می‌شد چرا که مجبور بودیم خطوط پدافندی تشکیل دهیم.

تا قبل از عملیات فاو و حتی در عملیات خیبر و بدر هرجا که حمله می‌کردیم، ارتش را در خط پدافندی قرار می‌دادیم و نیروهای سپاه آزاد می‌شدند تا همراه با بقیه ارتش هجوم بعدی را سازماندهی کنند اما از عملیات خیبر به بعد هر جا عملیات شکل می گرفت، سپاه هم ناچاراً باید یک خط پدافندی شکل می‌داد لذا برخی از لشکرهای ما یک تیپ در فاو داشتند، یک تیپ در شلمچه و یک خط هم در غرب و در سال‌های پایانی جنگ که عراق هجوم می‌آورد این ها چند تکه بودند. نکته دوم این است که حتی آن زمانی که ما چنین وضعی داشتیم اگر عراق تدبیر عملیاتی درستی به کار می گرفت، می توانست فاو را از ما پس بگیرد ولیکن ارتش عراق تدبیر عملیاتی درستی نداشت.

نکته‌ای که ارتش عراق دیر متوجه آن شد این بود که باید حمله تثبیت کننده و حمله باز پس‌گیری را با هم انجام می داد. اگر ارتش عراق بعد از یک هفته اول که ما در منطقه فاو تثبیت شده بودیم دیگر نمی جنگید یعنی اگر 68 روز دیگر با ما نمی‌جنگید، این همه تلفات نمی‌داد در حالی که اگر این حمله را به سه ماه بعد موکول می‌کرد که بسیجی ها به شهرهای خود باز می‌گشتند و منطقه خلوت می شد، حتماً آنجا را تصرف می کرد، منتهی ارتش عراق دیر متوجه این مسئله شد. بعد از عملیات والفجر10 ژنرال‌های مصری و امریکایی تیم‌هایی به جبهه عراق فرستادند و متوجه شدند که اگرچه امکانات و تجهیزات ارتش عراق بسیار بیشتر است اما نمی‌تواند صحنه جنگ را خوب اداره کند و چندین اشکال اساسی دیگر در استراتژی و مدیریت عراق به دست آوردند. لذا در والفجر10 ارتش عراق فقط در هفتة اول با ما جنگید و هنگامی که در منطقه تثبیت شدیم دیگر عملیات باز پس‌گیری را انجام نداد بلکه به سمت عملیات آفندی رفت بنابراین موازنه قوا به هم خورده بود.

سؤالی که ممکن است ایجاد شود این است که آیا می‌شود موازنه قوا بر هم نخورد؟ بله، به واسطه همان کاری که ارتش عراق کرد و تمام کشور خود را وارد جنگ کرد ما هم می توانستیم از به هم خوردن موازنه قوا جلوگیری کنیم. ما چون فقط با توان سپاه و ارتش

می جنگیدیم لذا توانایی نظامی ایران از رشد فزاینده سالهای اول جنگ باز ماند و در ایران مردم زندگی خود را داشتند. اما در عراق اینگونه نبود بلکه همه اول می‌جنگیدند، بعد زندگی می‌کردند اما در ایران ابتدا زندگی می کردند و بعد می‌جنگیدند.

لذا اینکه می‌گوییم کل هزینه‌های ارزی جنگ 22 میلیارد دلار بیشتر نبوده است، کسی غیر از این نمی‌تواند جواب ما را بدهد. ایران در سال 62 فقط 25 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است در حالی که هر یک سال از جنگ تنها کمتر از 3 میلیارد دلار از کل هزینه‌های ارزی کشور را مصرف می‌کرده است یعنی از حدود 100 میلیارد دلار درآمد ارزی 8 ساله کشور، تنها 22 میلیارد دلار خرج جنگ شده است و این یعنی کمتر از 20 درصد و با80 درصد دیگر کشور اداره می‌شد. درست است که جنگ بعد از آزادی خرمشهر ادامه پیدا کرد اما نه جنگی که مثل قبل از خرمشهر باشد.

جنگ بعد از آزادی خرمشهر ادامه یافت اما نه با هدف و برنامه‌ریزی برای سقوط صدام و گرفتن عراق و آن اهدافی که در شعارها می دادیم و هیچگاه کشور برای تحقق آن برنامه ریزی نکرد و لذا مسئولان برای آن امکانات لازم را به صحنه جنگ نیاوردند و این مطلب با اعداد و ارقام مشخص است.

محسن رضایی در بیانی صریح ضعف برنامه‌ریزی دولت وقت را در مسئله جنگ دلیل اصلی شکست‌های ابتدای سال 1367 می‌داند و جالب اینجاست که در 6 ماهه آخر جنگ بنا به تصویب شورای عالی دفاع، دولت موسوی مسئولیت اداره جنگ را به صورت مستقیم عهده دار شد و اشخاصی مانند محمد خاتمی به عنوان مسئول تبلیغات جنگ و بهزاد نبوی به عنوان مسئول پشتیبانی منصوب شدند.

پایان


چهارشنبه 31 6 1389
X