یک عضو شورای مرکزی سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی ضمن ننگین خواندن حمله صورت گرفته به خانواده های شهیدان باکری و همت خاطر نشان ساخت: به گمان خام تازه به دوران رسیده ها و مدعیان توخالی ارزش های اسلام و انقلاب، می توان جلوی خواست عمومی ملت را گرفت؛ غافل از اینکه حتی تحمل فرزندان این مرز و بوم را ندارند و هر روز بر کارنامه غیر اخلاقی و غیر انسانی خود برگی تازه می افزایند.
سعید صفوی تصریح کرد: آقایان در روز روشن با خانواده های سرداران رشید و شهدایمان این چنین می کنند، و ادعای آزادی در ایران را در آن سوی مرزها برای جهانیان سر می دهند. وی با اشاره به سخنان امام خمینی (ره) افزود: مگر نه اینکه امام خانواده شهدا را چشم و چراغ این انقلاب می دانستند، نکند این جمله امام هم به مانند سایر فرمایشات ایشان از نگاه آقایان تاریخ مصرف داشته و اینک “نیروهای خودسر” چشم و چراغ شان هستند؟!
عضو شورای مرکزی سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی ضمن ابراز همدردی با خانواده های همت و باکری تصریح کرد: مردان بی ادعایی چون همت و باکری رفتند تا مملکت رنگ و بوی آزادی و احترام به ملت را ببیند، غافل از اینکه با فرزندان و خانواده شان در سالروز حماسه دفاع مقدس با گاز اشک آور و سلاح گرم استقبال می کنند.
وی در پایان گفت: مسوولان نظام مراقب باشند که ادامه روند بی حرمتی به یاران خمینی و دلسوزان وطن نه تنها در تاریخ ثبت و مورد قضاوت آیندگان قرار خواهد گرفت، بلکه این بی مهری ها و بی اخلاقی ها روزی گریبان خود آنها را می گیرد.
منبع : سایت خبری تحلیلی کلمه
پی نوشت : مسئولیت مطالب این نوشته بر عهده سایت منبع می باشد.
در پاسخ به اظهارات محسن رضایی ، اکبر هاشمی رفسنجانی چند روز بعد نامه محرمانهای از امام خمینی درباره پایان جنگ منتشر کرد.
در این نامه که از برخی واقعیات جنگ حکایت داشت و از سوی امام خطاب به مسئولین کشور نوشته شده بود، دلایل پذیرفتن قطعنامه مورد توجه قرار میگرفت و به گزارش های سه نفر اشاره میشد: اول فرمانده وقت سپاه محسن رضایی، دوم نخستوزیر میرحسین موسوی و سوم مسئول وقت تبلیغات جنگ سید محمد خاتمی. امام(ره) در خصوص نقش نامه محسن رضایی میفرمایند: «با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهای شیمیایی و نبود وسایل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است، اشاره میشود.»
محسن رضایی در نامه خود آورده بود: «تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهی از سلاح داشته باشیم، میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.»
امام(ره) در خصوص نامه میرحسین موسوی نیز میفرمایند: « آقای نخستوزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ میگویند تنها سلاحهایی را که در شکستهای اخیر از دست دادهایم، به اندازه تمام بودجهای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود.» و نوبت به سیاسیون و مسئولین تبلیغات جنگ میرسد. امام با اشاره به سایر گزارشها و نامه ها میفرمایند:«مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی به دست نمیآید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.»
متن کامل نامه امام
متن کامل این نامه بدین شرح بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
با یاری خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبیای بزرگوار الهی و ائمه معصومین صلوات ا... علیهم اجمعین حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ میباشند، صریحاً اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این که مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذاردهاند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهای شیمیایی و نبود وسایل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است اشاره میشود.
فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر ...که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.
این فرمانده مهمترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر میرسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.
آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ میگویند تنها سلاحهایی را که در شکستهای اخیر از دست دادهایم به اندازه تمام بودجهای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی به دست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبرویی داشته باشم خرج میکنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول میکنیم.
خداوندا تو خود شاهدی که ما لحظهای با امریکا و شوروی و تمام قدرتهای جهان سرسازش نداریم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت کردن به اصول اسلامی خود میدانیم. خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق در جهان پول و قدرت و حیله و دورویی ما غریبیم، تو خود یاریمان کن. خداوندا در همیشه تاریخ وقتی انبیا و اولیا و علما تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را درهم آمیزند و جامعهای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفتهای ابوجهلها و ابوسفیانهای زمان خود مواجه شدهاند.
خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را برای رضای تو قربانی کردیم غیر از تو هیچ کس را نداریم ما را برای اجرای فرامین و قوانین خود یاری فرما، خداوندا از تو میخواهم تا هر چه زودتر شهادت را نصیبم فرمایی. گفتم جلسهای تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظب باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحاً میگویم باید تمام همتتان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل میشود. شما میدانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامیمان چنین تصمیمی گرفتهاند خدا را در نظر بگیرید و هر چه اتفاق میافتد از دوست بدانید و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
روحالله الموسوی الخمینی
شنبه 25 تیر67
از اوایل فروردین 1367 و در یک برهه سه ماهه ارتش عراق با پشتوانه اطلاعاتی نیروهای امریکایی توانست در چند رشته عملیات فاو، شلمچه، جزایر مجنون و مهران را از دست نیروهای ایرانی باز پس گیرد. محسن رضایی درباره این شکست های نظامی میگوید: علت اصلی در حقیقت به هم خوردن موازنه قوا بود. موازنه قوا ترکیبی از نیرو و جغرافیاست یعنی اگر شما در هر واحد سطح، حجم معینی از نیرو داشته باشید و دشمن در همان واحد سطح حجم کمتری نیرو، موازنه قوا به نفع شما رقم میخورد چون در واحد سطح معین، نیرو و امکانات بیشتری دارید.
اما اگر در همان واحد سطح نیروهای شما نصف نیروهای دشمن بشوند موازنه قوا بالعکس خواهد شد و اتفاقی که در سالهای پایانی جنگ افتاد همین بود. از عملیات فاو به بعد سرزمینهای جدید و وسیعی به دست ما میآمد که باید در آنجا پدافند میکردیم و نیرو قرار می دادیم لذا نیروی عملیاتی آماده ما روز به روز تقلیل پیدا میکرد در حالی که عامل برتری ما در جنگ نیروی آزاد و هجومی بود که از سال 1365 به بعد این نیرو روز به روز کوچکتر میشد چرا که مجبور بودیم خطوط پدافندی تشکیل دهیم.
تا قبل از عملیات فاو و حتی در عملیات خیبر و بدر هرجا که حمله میکردیم، ارتش را در خط پدافندی قرار میدادیم و نیروهای سپاه آزاد میشدند تا همراه با بقیه ارتش هجوم بعدی را سازماندهی کنند اما از عملیات خیبر به بعد هر جا عملیات شکل می گرفت، سپاه هم ناچاراً باید یک خط پدافندی شکل میداد لذا برخی از لشکرهای ما یک تیپ در فاو داشتند، یک تیپ در شلمچه و یک خط هم در غرب و در سالهای پایانی جنگ که عراق هجوم میآورد این ها چند تکه بودند. نکته دوم این است که حتی آن زمانی که ما چنین وضعی داشتیم اگر عراق تدبیر عملیاتی درستی به کار می گرفت، می توانست فاو را از ما پس بگیرد ولیکن ارتش عراق تدبیر عملیاتی درستی نداشت.
نکتهای که ارتش عراق دیر متوجه آن شد این بود که باید حمله تثبیت کننده و حمله باز پسگیری را با هم انجام می داد. اگر ارتش عراق بعد از یک هفته اول که ما در منطقه فاو تثبیت شده بودیم دیگر نمی جنگید یعنی اگر 68 روز دیگر با ما نمیجنگید، این همه تلفات نمیداد در حالی که اگر این حمله را به سه ماه بعد موکول میکرد که بسیجی ها به شهرهای خود باز میگشتند و منطقه خلوت می شد، حتماً آنجا را تصرف می کرد، منتهی ارتش عراق دیر متوجه این مسئله شد. بعد از عملیات والفجر10 ژنرالهای مصری و امریکایی تیمهایی به جبهه عراق فرستادند و متوجه شدند که اگرچه امکانات و تجهیزات ارتش عراق بسیار بیشتر است اما نمیتواند صحنه جنگ را خوب اداره کند و چندین اشکال اساسی دیگر در استراتژی و مدیریت عراق به دست آوردند. لذا در والفجر10 ارتش عراق فقط در هفتة اول با ما جنگید و هنگامی که در منطقه تثبیت شدیم دیگر عملیات باز پسگیری را انجام نداد بلکه به سمت عملیات آفندی رفت بنابراین موازنه قوا به هم خورده بود.
سؤالی که ممکن است ایجاد شود این است که آیا میشود موازنه قوا بر هم نخورد؟ بله، به واسطه همان کاری که ارتش عراق کرد و تمام کشور خود را وارد جنگ کرد ما هم می توانستیم از به هم خوردن موازنه قوا جلوگیری کنیم. ما چون فقط با توان سپاه و ارتش
می جنگیدیم لذا توانایی نظامی ایران از رشد فزاینده سالهای اول جنگ باز ماند و در ایران مردم زندگی خود را داشتند. اما در عراق اینگونه نبود بلکه همه اول میجنگیدند، بعد زندگی میکردند اما در ایران ابتدا زندگی می کردند و بعد میجنگیدند.
لذا اینکه میگوییم کل هزینههای ارزی جنگ 22 میلیارد دلار بیشتر نبوده است، کسی غیر از این نمیتواند جواب ما را بدهد. ایران در سال 62 فقط 25 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است در حالی که هر یک سال از جنگ تنها کمتر از 3 میلیارد دلار از کل هزینههای ارزی کشور را مصرف میکرده است یعنی از حدود 100 میلیارد دلار درآمد ارزی 8 ساله کشور، تنها 22 میلیارد دلار خرج جنگ شده است و این یعنی کمتر از 20 درصد و با80 درصد دیگر کشور اداره میشد. درست است که جنگ بعد از آزادی خرمشهر ادامه پیدا کرد اما نه جنگی که مثل قبل از خرمشهر باشد.
جنگ بعد از آزادی خرمشهر ادامه یافت اما نه با هدف و برنامهریزی برای سقوط صدام و گرفتن عراق و آن اهدافی که در شعارها می دادیم و هیچگاه کشور برای تحقق آن برنامه ریزی نکرد و لذا مسئولان برای آن امکانات لازم را به صحنه جنگ نیاوردند و این مطلب با اعداد و ارقام مشخص است.
محسن رضایی در بیانی صریح ضعف برنامهریزی دولت وقت را در مسئله جنگ دلیل اصلی شکستهای ابتدای سال 1367 میداند و جالب اینجاست که در 6 ماهه آخر جنگ بنا به تصویب شورای عالی دفاع، دولت موسوی مسئولیت اداره جنگ را به صورت مستقیم عهده دار شد و اشخاصی مانند محمد خاتمی به عنوان مسئول تبلیغات جنگ و بهزاد نبوی به عنوان مسئول پشتیبانی منصوب شدند.
پایان
شبکه ایران: پذیرش پایان جنگ از سوی رهبری انقلاب اسلامی همانگونه که از سوی ایشان به نوشیدن جام زهر تعبیر شد، نقطه عطف تاریخ انقلاب اسلامی نیز هست.
امام خمینی (ره) شخصاً مسئولیت پذیرش قطعنامه 598 را بر عهده گرفت. پذیرشی که به واسطه گزارش های اکبر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، محسن رضایی و نهادهای مختلف درگیر اداره جنگ و کشور از جانب امام پذیرفته شد. امام در پیامی که به مناسبت سالگرد کشتار مکه صادر فرمودند، به پذیرش قطعنامه اشاره کردند و نکاتی را مورد توجه قرار دادند.
ایشان فرمودند:«اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلّم، ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود. من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانی می کنم و همه ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم.» عباراتی که امام در مورد پذیرش قطعنامه به کار می برند، حاکی از این است که ایشان علی رغم میل باطنی و تصمیم شخصی خود، مجبور به پذیرش قطعنامه شده اند. ایشان می فرمایند: «خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مىکنم.»
ایشان همچنین می افزایند:
«... قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهیام بود. شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او، از هر آن چه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ام» امام همه را به صبر دعوت می کردند و از اینکه خود نیز تشنه و شیفته شهادت هستند، سخن به میان می آوردند: «فرزندان انقلابىام، اى کسانى که لحظهاى حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مىگذرد. مىدانم که به شما سخت مىگذرد؛ ولى مگر به پدر پیر شما سخت نمىگذرد؟ مىدانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر براى این خادمتان اینگونه نیست؟ ولى تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابىتان را در سینهها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزى از آن شماست.»
20 سال جنجال برای یک نامه
مهرماه سال 1385 بود که هاشمی رفسنجانی به مناسبت هفته دفاع مقدس در مصاحبه مطبوعاتی مسائل مربوط به ماههای منتهی به پذیرش قطعنامه را بازگو کرد و تصریح نمود: «وضع اقتصادی ما بد شده بود و دنیا تصمیم گرفته بود بدون رعایت مقررات جنگ اجازه بدهد صدام هر کاری میخواهد، انجام دهد... ما نگذاشتیم این شرایط حاد به وجود بیاید و با پذیرش قطعنامه و تحمیل شرایط، ما جنگ را به پایان رساندیم».
هاشمی رفسنجانی همچنین با اشارهای گذرا به اختلافات سپاه و ارتش در آن مقطع و با ذکر این نکته که «دولت مهندس میرحسین موسوی در آن موقع اعلام کرد دیگر قادر به تدارک مالی نیست، از لحاظ ابزار جنگ هم آقای محسن رضایی نامهای به امام نوشت و تجهیزات متعددی از جمله چند صد هواپیما و تعداد زیادی توپ و تانک خواست» تأکید کرد: مجموعه این عوامل ما را به این نتیجه رساند که ادامه جنگ بیش از آن درست نیست.
در واقع هاشمی رفسنجانی تلویحاً اعتراف کرد که پس از جمع بندی، گزارش های رضایی و موسوی، امام خمینی را به نتیجه رسانده است که باید جنگ به پایان رسد. اما مصاحبه هاشمی رفسنجانی و نحوه بیان او یک اتهام را نیز متوجه محسن رضایی کرده بود: توقعات بیجای فرمانده سپاه برای تأمین تدارکات جنگ!
اتهامی که از سوی محسن رضایی بی پاسخ نماند. فرمانده وقت سپاه پاسداران که جانشین هاشمی در ستاد کل فرماندهی قوا هم بود، در مصاحبه ای که خود تنظیم کرده بود ، اول بخشی از نقل قول هاشمی مبنی بر این که «آقای هاشمی رفسنجانی پذیرش قطعنامه را به دلایلی همچون خستگی نیروهای نظامی، نامه وزرای اقتصاد و رئیس بانک مرکزی مبنی بر ناتوانی تأمین هزینههای جنگ و نامه شما به عنوان فرمانده سپاه مبنی بر ضرورت تأمین تدارکات برای ادامه جنگ و سه سال وقت برای بازسازی نیروها مربوط کرده، البته آقای هاشمی گفتهاند مردم حاضر بودند اگر امام میخواست ریاضت بکشند ولی نامه آقای رضایی پذیرش قطعنامه را قطعی کرد در حالی که شما در مطالبی که گفتید، نگارش این نامه را با تغییر استراتژیها مربوط دانستید نه پذیرش قطعنامه 598» آورد و سپس با بیان مقدمه طولانی برای دو استراتژی پایان جنگ، یعنی استراتژی سیاسی هاشمی رفسنجانی و نظامی محسن رضایی از پایان عملیات خیبر، گفت: به هر حال نمیدانم برداشت آقای هاشمی چه بوده است اما این بحث معروفی بین فرماندهان و آقای هاشمی بود. فرماندهان بویژه پس از عملیات خیبر، میگفتند استراتژی سیاسی نتیجهای ندارد و اجازه بدهید برنامهای برای استراتژی نظامی تهیه و جنگ را تمام کنیم. هیچگاه مسئولان سیاسی و آقای هاشمی این را نپذیرفتند.
محسن رضایی با اشاره به این که یک روز آقای هاشمی می گفت که ما حتی نمیتوانیم بند پوتین سربازان و بسیجیها را فراهم کنیم، افزود: این تعبیر بیانگر این بود که هیچگاه به استراتژی نظامی فرماندهان نظامی توجهی نشد و همیشه میگفتند توان اقتصادی حمایت از این استراتژی را نداریم و اقتصاد کشور تحمل این استراتژی را ندارد.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس اضافه کرد: بعد از عملیات رمضان همیشه پیشنهادات فرماندهان را اگرچه برای انجام یک عملیات میپذیرفتند، ولی برای پایان دادن به جنگ رد میکردند. تنها موقعی که راضی شدند، در اواخر جنگ بود؛ زمانی که دیدند استراتژی سیاسی با شکست مواجه شده است ولو قطعنامه 598 هم دستاورد عملیات فاو و کربلای 5 بود. ولی آنها احساس میکردند همین 598 هم عملی نباشد.
رضایی با بیان این که در این موقع از ما پرسیدند برای پایان دادن جنگ چه میخواهید، خاطرنشان کرد: آن زمان سپاه نامهای را برای آقای هاشمیرفسنجانی ـ نه امام ـ تنظیم کرد. زیرا امکانات کشور در اختیار مسئولان سیاسی کشور بود. در این نامه برای پیروزی در جنگ امکاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی هم این نامه و هم چند نامه دیگر از جمله نامه آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسئول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود که نظامیان این گونه میگویند و مسئولان سیاسی و اقتصادی هم میگویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند.
محسن رضایی در این مصاحبه با پاسخ منفی به این سؤال که آیا پیشنهاد پایان جنگ را به حضرت امام داده بودید؟ و با تأکید بر اینکه در حقیقت، آن نامهای که من نوشته بودم، ارائه یک برنامه بلندمدت برای جنگ بود، خاطرنشان کرد: من در نامهام نوشته بودم که ما جنگ را نباید برای یک عملیات برنامهریزی کنیم، چرا که با این کار، جنگ به پایان نمیرسد. ما باید استراتژی داشته باشیم و یک مجموعه عملیاتها را برنامهریزی کنیم و برای پنج سال آینده برنامه داشته باشیم.
بعد آمدم برنامهای را که برای این پنج سال میخواهیم، نوشتم و در حدود چهار و نیم میلیارد دلار نیز پیشبینی ارزی کرده بودیم که میبایست طی پنج سال به ما بدهند. رضایی با بیان اینکه این مبلغ با توجه به درآمد 10 میلیارد دلاری کشور در سال 1366، کمتر از 20 درصد درآمد ما در پنج سال محسوب میشد، تصریح کرد: صدام چند برابر این درصد را به ارتشش تزریق میکرد. با این کار یک برنامهریزی درازمدت کرده بودیم که جنگ را با پیروزی قطعی به پایان ببریم.
قبلاً گفته بودیم که حتی اگر همه امکانات را هم به ما ندهید، ما بالاخره میتوانیم در جنگ پیروز شویم، ولی خسارت این پیروزی بالاست. وی در پاسخ به این سؤال که بقیه نامهها هم چنین ماهیتی داشت که حضرت امام به جمعبندی خاصی برسند یا درواقع، پیشنهاد صلح یا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه هم در بین این پیشنهادها وجود داشت؟ گفت: نه، بیشتر نامهها از جنبه دیگری بود. مثلاً نامه آقای خاتمی، حکایت از آن داشت که بسیجیها و مردم به جبهه نمیروند و ما در جبهه نیرو کم داریم.
صحبت آقای میرحسین درباره این بود که اقتصاد کشور نمیتواند جنگ را تحمل کند. فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه پیشنهاد صلح را خود شورای عالی دفاع به امام داد، افزود: مسئولان سیاسی به خدمت امام رفتند و حتی قبل از اینکه امام صلح را بپذیرد، به امام گفته بودند که شما اگر معذوریت در پذیرش صلح دارید، مثلاً ما صلح را میپذیریم، بعد که پذیرفتیم، شما ما را کنار بگذارید و بگویید اینها بدون اجازه من این کار را کردند، ولی حالا چون این کار را کردند، من هم قبول دارم.
در این جا محسن رضایی به نقل از موسوی اردبیلی می گوید: آنجا برخی دوستان پیش امام گریه کرده بودند که ارتش عراق آمده و ممکن است بیاید خرمآباد و آنجا را بگیرد و بیاید داخل عمق ایران و امام مقاومت میکرد. وی افزود: امام پس از جلسهبا سیاسیون فرموده بودند چرا شما بپذیرید. اگر قرار شد، خودم میپذیرم. یعنی بعد از اینکه امام این را به سیاسیون گفتند، امام نامهای نوشت به سران کشور و پذیرش صلح را خودشان تقبل کردند.
منبع : شبکه ایران
خاطره کوتاهی از برادر شهید شهسواری
روح الله شهسوار : این روزها سالگرد شهادت برادرم «حسین» هست.
وقتی من خیلی کوچیک بودم برادرم در سن ۱۵-۱۶ سالگی رفت جبهه و شهید شد. جالبه که بدونین حسین بیسم چی بود. این نشون میده که خانواده ی ما همگی به حوزه ی اطلاع رسانی علاقه مند هستند.
این رو برای شوخی نگفتم. میخواستم بگم «حسین» ما آدمی نبود که فقط تحت تأثیر تبلیغات مسجد قصد کنه جونش رو به خطر بندازه. بلکه تو همون سن کم قبل از اینکه بره جبهه، آدم بسیار پرمطالعه ای بود. و جالبه که بدونین حوزه ی مطالعاتش هم بیشتر ادبیات داستانی بود.
از وقتی که حسین کتاب رو به خونه ی ما آورد، تا الان که خودش نیست، هنوز کتاب از خونه مون نرفته بیرون. هرکدوم ازاعضای خانواده ی ما یک کتابخونه ی شخصی دارن. همچنین باعث شده که ما هرکدوم به یک نحوی آدمهای نسبتاً موفقی باشیم. برادر بزرگم محمدحسن که یک داستان نویس شناخته شده هست و افتخار خانواده مون شده. خواهرم زهره یک معلم نمونه هست وقتی ما بچه بودیم خواهرم به جای اینکه یه توپ دارم قلقلیه رو بهمون یاد بده، شعرای شاملو، فروغ، اخوان و سهراب رو بهمون یاد میداد و من هنوز خیلی از شعرایی که از این بزرگان حفظ هستم از همون دورانی هست که زیر دست خواهرم تربیت شدم. (خانه ی دوست کجاست؟ یادته مهدی!؟) مهدی یک گرافیست عالیه ضمن اینکه در ادبیات هم دست توانایی داره.
محمدحسین داداش کوچیکم (بعد از اون داداشم به دنیا اومد و برای همون اسمش رو گذاشتیم محمد حسین) علاوه بر اینکه یک داستان نویس خوب هست، در زمینه های مطالعات اسلامی خیلی کارش درسته.
از همه بی هنر تر منم.
پایان
بی خبری از محل بازداشت حمید محسنی ، که دو هفته پیش بازداشت شد موجب نگرانی خانواده او شده است.
به گزارش کلمه ، وی که چند روز پیش تماس کوتاهی با خانواده اش داشت نتوانست محل بازداشتش را به خانواده اش اطلاع دهد. موضوعی که بر نگرانی خانواده او افزوده و آنها نمی دانند برای ملاقات و یا پی گیری کارهای وی باید به کجا مراجعه کنند .
فرزند وی در این باره به خبرنگار کلمه گفت : هنوز نمی دانیم پدرم را کجا برده اند و او چه حال و روزی دارد . هر چند دوری از پدر نگران مان کرده است اما این موجب نمی شود که حتی یک لحظه به درستی راه او شک کنیم .جرم پدرم فقط این است که مسول دفتر کسی بوده است که سالها از خدمتگزاران انقلاب و راه امام محسوب می شده و می شود.
او افزود : امروز کسانی که خود را فراتر از قانون تصور می کنند با اشخاصی چون پدر من که جز دلسوزی برای انقلاب و نظام هدفی ندارند این گونه برخورد می کنند .در حالیکه پدر من گذشته روشنی دارد و همه می دانند که هدف او تنها خدمت بوده است .
او ادامه داد : پدر من هم مثل خیلی های دیگر وقتی این مرز و بوم مورد تهدید قرار گرفت،همراه برادر شهید خود به جبهه های جنگ رفت و در کنار کسانی قرار گرفت که یا اکنون به شهادت رسیده اند یا دربند به سر می برند یا خانه نشین شده اند. آیا سزای کسی که این گونه از کشورش دفاع کرده این است که خانواده اش باید از نگرانی اینکه او اکنون در کجا به سر می برد شبها خواب به چشم هایشان راه نیابد .
خانواده محسنی از همه مسولان قضایی تقاضا دارند که هر چه زودتر محل بازداشت وی را به خانواده اش اطلاع دهند و شرایط آزادی هرچه سریع تر او را فراهم کنند.
منبع : سایت خبری تحلیلی کلمه
پی نوشت : مسئولیت مطالب این نوشته بر عهده سایت منبع می باشد.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر گفت: اگر به کتابهای خاطراتی که در حال حاضر منتشر میشود نگاه کنید، چیزی نمانده که بگویند ما با امام کشتی میگرفتیم! و به گونهای صحبت میکنند که انگار یار گلخانه، گلستان امام بوده و شبانه روز با امام بودهاند. این از بدبختی این افراد است. این افراد در خاطرات و مصاحبههای خود به گونهای از شخصیت و جایگاه امام هزینه میکنند که حتی اگر بتوانند اعلام میکنند که، رهبر ما بودیم و امام(ره) هم به عنوان یک مرجع نظر ما را اجرا میکرد. اینها به عقدههای درونی این افراد بر میگردد که احساس میکنند پایگاههای مردمیشان متزلزل است یا موقعیت مردمی ندارند و از این طریق میخواهند برای خود پایگاه کسب کنند.
حجت الاسلام سید حمید روحانی، با اشاره به اینکه اخیراً خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی منتشر شده که در برخی موضوعات مثل شعار «مرگ بر امریکا» مطالبی در این کتاب آمده که موجب واکنشهای مختلف شده است، گفته: این ادعا به یک شوخی نزدیکتر است. روحانی همچنین تصریح کرده: امام(ره) پنج سال پس از آنچه در خاطره آقای هاشمی آمده است در قید حیات بودند. با نگاهی به سخنرانیها، پیامها و نوشتههای امام میبینیم که نه تنها کوچکترین نشانهای از تغییر مشی امام نسبت به شیطان بزرگ پدید نیامد، بلکه استوارتر و پایدارتر از گذشته بر ضد آن شیطان جهانخوار موضع گیری داشتند.
منبع : روزنامه ایران
در آستانه هفته دفاع مقدس، سردار حسین علایی، در نشستی که درباره خاطره نویسی از دفاع مقدس، در کافه خبر برگزار شد، گفت: هر چند شمار کتب خاطراتی که نوشته شده به ظاهر زیاد است، به نسبت تعداد افراد حاضر در جنگ، تعداد زیادی نیست، چرا که اگر هر رزمنده ای بخواهد خاطراتش را بنویسد، ما به تعداد رزمندگان می توانیم کتاب خاطره داشته باشیم.
وی افزود: در حوزه فرماندهان جنگ هم کتاب خاطره خیلی کم داریم و می توان گفت که بیشتر فرماندهان جنگ، خاطراتشان را ننوشته اند که البته این می تواند یک ضعف و نقص باشد.
سردار علایی با بیان این که خاطراتی که هم اکنون نوشته می شوند، در عین خوب بودن، اشکالاتی نیز دارند، توضیح داد: نخست اینکه گاه افراد در بیان تاریخ و زمان وقوع مسائل و اتفاقات دچار مشکل هستند و این اشتباه در نقل زمان درست اتفاقات، منجر به بروز مشکل در تحلیل و تفسیر وقایع پیش آمده خواهد شد.
ایراد بعدی درباره خاطرات، به قضاوت افراد در مورد خاطراتشان بازمی گردد؛ به این معنی که افراد، خاطراتشان را همراه با قضاوت شخصی شان از مسأله ای که طرح می شود، بیان می کنند و از آنجا که قضاوت هر فرد، متناسب با دانش فرد و اطلاعات او از دیگر مسایل است، اینگونه قضاوت ها، الزاما نمی تواند قضاوت درستی باشد.
وی افزود: مشکل سوم این است که برخی خاطرات را افراد از خودشان نقل نمی کنند، بلکه از شنیده ها نقل می کنند که معمولا در نقل این قبیل خاطرات، اشکالاتی پدید می آید، چون این گونه خاطرات با تعابیر و تفاسیر فرد بیان کننده تلفیق می شوند و می توان گفت که عیار آنها تغییر می کند و همین موجب می شود بسیاری از این گونه خاطرات یا دست نوشته ها نتوانند به عنوان سندی قابل اتکا تلقی شوند.
مشکل دیگر این که این خاطرات امروز نوشته می شوند و افراد با توجه به اطلاعاتی که پس از جنگ تا کنون دریافت کرده اند و اوضاع کنونی جامعه، اقدام به نوشتن آنها می کنند؛ بنابراین، وزن خاطرات نسبت به آنچه حقیقتا در گذشته رخ داده، تغییر پیدا می کند.
او از دیگر مشکلات ثبت، ضبط و انتشار خاطرات مربوط به دفاع مقدس را شهادت جمعی از رزمندگان برشمرد و ادامه داد: یکی از مشکلات دیگر در حوزه خاطرات دفاع مقدس، شهادت بسیاری از افراد موثر در جنگ است که خاطره یا دست نوشته ای از آنها در دست نیست که این نقصان بزرگی به شمار می رود.
این پژوهشگر دفاع مقدس درباره محاسن کتاب های خاطرات دفاع مقدس نیز اظهار کرد: این کتب، بسیاری از مسایل جزیی را روشن می کنند؛ به رغم اینکه متأسفانه مسایل کلان در این گونه نوشته ها به خوبی دیده نمی شوند.
او با یادآوری این نواقص و محاسن، نتیجه گیری کرد، در مجموع گمان می کنم که بیان و انتشار خاطرات به هر صورتی مفید است، زیرا مانند معدن پالایش نشده ای است که بسیار قابل استفاده است، ولیکن اگر کسانی بخواهند به عنوان بخشی از تحلیل جنگ از این معدن بهره ببرند، نیازمند این خواهند بود که خود افرادی متخصص باشند که در متن قضایا واقع شده باشند و توان تحلیل درست آن را داشته باشند.
حسین علایی با تأکید بر این که حرکت به سمت خاطره نویسی جنگ بسیار خوب و ضرورری است، افزو: این، به هیچ عنوان نمی تواند جای کتاب های علمی و تحلیلی درباره جنگ را بگیرد.
منبع : تابناک
محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در حاشیه بازدید از نمایشگاه اسناد دفاع مقدس، به سوال خبر آنلاین در مورد چگونگی روند حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس پاسخ داد.
به گزارش «خبر آنلاین»، وی در پاسخ به این سوال که آیا روند حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدسند اصولی و کافی بوده است یا خیر؟ گفت: «روند نشر فرهنگ و آثار دفاع مقدس در این بیست سال اخیر بعد از جنگ، فراز و نشیب داشته است. بعضی از مقاطع و سالها خیلی خوب بوده است، مثلا موجی از فیلمهای دفاع مقدس ساخته شد اما پس از آن یک نزولی را در روند ساخت فیلمهای دفاع مقدس میبینیم، بعد از سالها تازه جشنواره دفاع مقدس یک بار دیگر برگزار میشود. در زمینه کتاب روند بهتری وجود داشته است، یک شیب مثبت ولی کند در مساله کتاب و قصه و خاطرات دفاع مقدس وجود دارد. در زمینه مستند سازی و گردآوری اسناد باید گفت که در این چند سال اخیر خیلی بهتر شده است. اما در مجموع نمیتوانیم نمره خیلی بالا به این روند بدهیم. انشاءالله در سالهای آینده شیب بیشتر و سرعت بیشتری در ضبط حوادث و تاریخ و فرهنگ دفاع مقدس داشته باشیم.»
رضایی در پاسخ به این سوال که ضرورت جامعه امروز ما بیش از هر چیز تحلیل بایدها و نبایدهای جنگ است و چرا در این زمینه به نسبت سایر حوزههای دفاع مقدس کمتر فعالیت میشود، چنین گفت: «تحلیل خوب است. منتها تحلیل باید مستند باشد، با سند باشد و به مستندات تکیه کند تا تحلیل و ظن و گمان با هم خلط نشود. ظن و گمان انسان را به برداشتها و قضاوتهای غیر واقعی میکشاند در حالیکه اسناد و مدارک میتواند کمک بکند که ما به یک تحلیل واقعی از حوادث برسیم. اگر تحلیل نباشد پاسخ به سوالات و ابهامات امکان پذیر نیست. اسناد به تنهایی نمیتوانند سوالات را جواب بدهند، این تحلیل است که با کمک اسناد سوالات و ابهامات جنگ را میتواند پاسخ بدهد.»
هاشمی رفسنجانی مطرح کرد :
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان بخشهای از خاطرات خود از روزهای آغازین جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس تاکید کرد : ملاحظه اقدامات سبعانه و جنایات وحشیانه قتل عام مردم ایران و عراق با سلاح شیمیایی عامل مهم در پذیرش قطعنامه بود .
به گزارش خبرگزاری مهر، آیتالله هاشمی رفسنجانی به مناسبت 31 شهریورسال 1359، آغاز حمله همهجانبه عراق به ایران
درباره علل شروع، تداوم و پایان جنگ تحمیلی دیدگاهی را منتشر کرده اند که در پی می آید.
636 مورد تجاوزات مرزی، حفر 50 حلقه چاه نفت غیرمجاز در نوار مرزی، حمایت از گروههای خرابکار، حمایت از کودتای نوژه، اعزام خرابکار به ایران و انفجار در مراکز جمعیتی و اقتصادی، تکرار ادعاهای امارات درباره جزایر سهگانه، حمله هوایی به گمرک بهرامآباد در تاریخ 13/1/58، هجوم به خسروآباد در تاریخ 14/1/58، اعلام برژینسکی مشاور امنیت آمریکا مبنی بر اینکه هیچ تضاد اصولی با عراق ندارند، پیشنهاد تأمین امنیت مرزهای دو کشور با عنوان طرح سیمرغ از سوی ایران و ردّ این طرح از سوی عراق، حمله هوایی به پاوه در خرداد 58، ملاقات وزیر خارجه ایران با صدام در هاوانا، تأکید صدام بر حمایت از اقلیتهای قومی ایران در 7 فروردین 59، اعلام آمادگی برای جنگ با ایران در تاریخ 12/1/59، تأکید بر حاکمیت عراق بر خوزستان در تاریخ 4/2/59، سیزده حمله هوایی به مراکز نفتی، تحویل یادداشت رسمی عراق به کاردار ایران و مطالبه سرزمینهای مورد ادعا در تاریخ 16/6/59، سخنان صدام در اجتماع وزرای خارجه عرب در خصوص بازپسگیری سرزمینهای عراقی در تاریخ 2/6/59، نامه عراق به سران هشت سازمان بینالمللی و ادعای ارضی نسبت به ایران در تاریخ 23/6/59 و سرانجام لغو یکطرفه پیمان الجزایر در تاریخ 26/6/59 زمینهسازیهای رژیم منحوس بعث عراق برای شروع یک اتفاق شوم تاریخی در جغرافیای استراتژیک خاورمیانه بود که 8 سال تمام تواناییهای بالقوه و بالفعل دو ملت مسلمان منطقه را صرف خواستههای نامشروع دشمنان اسلام کرد.
اگرچه غرور کاذب، غفلت از تحرکات مرزی همسایه بد قلق غربی و مهمتر از آن ضعف دیپلماسی دستگاه اجرایی کشور در آن سالها، بر آتش مطامع حزب بعث میدمید، اما اسناد و مدارک نقش سردمداران بلوک شرق و غرب آن روزگار و حکومتهای مرتجع منطقه برای آغاز جنگ تحمیلی را انکارناپذیر نشان میدهد. جنگی که صفبندی نیروهای درگیر آن در تاریخ جنگهای دنیا بینظیر است.
یک سوی آن یک کشور تنها، با یک دگرگونی ساختاری تازه در بعد حکومتی، درگیریهای سیاسی و قومیتی، تحریمهای کمرشکن و مهمتر از آن با ارتشی در حال تصفیه و منقطع از منابع لجستیک و بسیج و سپاهی که هنوز شکل یک نیروی سازمانیافته نظامی را نگرفته بودند و در سوی دیگر آن کشوری قدرتمند و مورد حمایت شرق، غرب و ارتجاع و با ارتشی بسیار مجهز و مستعد قرار داشت و در این میان، خطر تجزیه تمامیت ارضی کشور را در دو بُعد داخلی و خارجی به شدت تهدید میکرد.
تجاوز عراق شروع شد و ارتش بعث با جنایات غیرقابل وصف به پیشروی راهپیماییگونه خویش در مناطق اشغال شده ایران اسلامی ادامه میداد و مسئول مربوطه در داخل اولاً هرگونه ندای دلسوزانه را دخالت در امور خویش میخواند و ثانیاً به دشمنی که آمده بود تا ظرف یک هفته همه ایران را تسخیر نماید، زمین میداد و به اصطلاح زمان میگرفت!!
شهرهای ایران در طول مرزهای آبی و خاکی جنوب، غرب و شمال غرب یکی پس از دیگری اشغال میشد و حتی خرمشهر پس از 32 روز مقاومت جانانه مردمی سقوط کرد و دشمن تا پشت دروازههای آبادان، اهواز، اندیمشک، دزفول، کرمانشاه و مریوان آمد و بنی صدر که علاوه بر امور اجرایی، جانشینی فرماندهی کل قوا را در دست داشت، با بخل سیاسی، اولاً گزارشهای دلبخواه میداد و ثانیاً در دادن امکانات محدود نظامی به سپاه پاسداران و نیروهای مردمی دریغ میکرد.
به یاد دارم که در یکی از پرمخاطرهترین سفرها به آبادان، در زمان محاصره، یکی از فرماندهان سپاه با حالتی بغض کرده از عدم شلیک گلولههای توپ توسط ارتش گله کرد و وقتی علت را از فرماندهان ارتش حاضر در آبادان پرسیدم، دستور اکید سرفرماندهی ارتش مبنی بر منع شلیک را بهانه آوردند. موضوع را با امام مطرح کردم و وقتی امام از بنی صدر پرسیدند، در جواب گفت: «اولاً از این نوع گلولهها خیلی محدود داریم و ثانیاً قیمت هر گلوله فلان مبلغ است.»
در همان ایام در آستانه یک سفر در فرودگاه تهران، یکی از فرماندهان ارتش با ترس و دلهره فراوان خود را به آیتالله خامنهای رساند و گفت: نه تنها قیمت این گلولهها زیاد نیست، بلکه در زرادخانهها و حتی در مناطق جنگی از این گلولهها فراوان داریم.
موضوع طی یک یادداشت کوتاه جهت پیگیری توسط آیتالله خامنهای که آن روزها نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، نوشته شد و پس از آن بود که با شلیک مستمر آن نوع گلولهها، جلوی پیشروی ارتش بعث گرفته شد.
به هر حال با حرکت انقلابی مجلس شورای اسلامی در تصویب طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور وقت و کنار رفتن اختلافات القایی سپاه و ارتش، شاهد تحرکات بسیار مثبت در جبهه ایران بودیم که آغاز آن عملیات دارخوین و سپس عملیات ثامنالائمه و سپس عملیاتهای بیتالمقدس و فتح بستان و عملیات فتحالمبین و پس از آن عملیات بیتالمقدس و بازپسگیری خرمشهر بود و پس از دو علمیات ناقص به نام رمضان و والفجر مقدماتی، جبهه دچار رکود شد و با صدور حکم فرماندهی امام برای اینجانب دو عملیات خیبر و بدر در جزایر مجنون و شرق دجله شروع شد.
در این دوره شاهد فعالیت چشمگیر میانجیها برای رهایی صدام از مخمصه بودیم، اما در گفتگوها هیچ ضمانتی برای جلوگیری از تکرار شرارتهای صدام نمیدادند.
میانجیها که اکثراً کشورهای عرب منطقه بودند، وقتی منطق و استدلال قوی ایران را در مورد خروج کامل ارتش عراق از خاک ایران و محاکمه متجاوز و پرداخت غرامت در مذاکرات دیدند، با کمک بوق تبلیغاتی غرب و با هدف تضعیف روحیه مقاومت و دفاع مردم ایران، اقدام به انتشار شایعات بیاساس میکردند که یکی از خبیثترین شایعات آنان پیشنهاد غرامتها پس از فتح خرمشهر بود.
شایعهای که با همه بیاساس بودنش، در افواه افتاد و هنوز هم میبینیم کسانی که در علقه آنان به انقلاب و ایران شکی نیست، به آن دامن میزنند و نیز شانتاژهای کمسابقه با ادعای جنگطلب بودن ایران مظلوم ورد زبانهایشان بود.
ارتش بعث پس از نا امیدی سردمدارانش در رهایی از تنگنای سیاسی و نظامی، با سبوعیت خاص اقدام به بمباران شهرها و مناطق غیرنظامی و حتی بهکارگیری سلاحهای شیمیایی در جبهه و پشت جبهه کرد و دنیای متمدن آن روز، با همه ادعاهای بشردوستانه و قوانین مترقی حمایت از غیرنظامیان در جنگ، نه تنها سکوت کرد، بلکه بعدها در اسناد و مدارک فاش شد که برای شکست ایران سلاح ها و مواد کشتار جمعی را در اختیار صدام میگذاشت!!
جنگ ادامه داشت، هرچند پیش از این و حتی از نخستین روزهای شروع جنگ نماینده امام و سخنگوی شورای عالی دفاع بودم، اما مسئولیت خطیر و انتظارات مردم، وظیفهام را سنگینتر کرده بود. هنوز شیرینی لبخند ملیح امام در زمان خداحافظی برای اعزام به جبهه در مسئولیت جدید را با تمام وجود حس میکنم.
در جلسه قرارگاهی با فرماندهان عالیرتبه برنامههایم را تشریح کردم، برنامههایی که با درایت فرماندهان و نهایت جانفشانی فرزندان این آب و خاک در سپاه، ارتش و بسیج، پیروزیهای مشعشعی را در فتح فاو، شلمچه، مهران، کربلای 5، سرپل ذهاب، حلبچه و دهها عملیات آفندی و پدافندی کوچک بر صحیفه تاریخ دفاع مقدس جاودان کرد.
برگهای تاریخ دفاع مقدس با پیروزیهای پیدرپی ورق میخورد که مثلث شوم حامیان صدام یعنی شرق و غرب و ارتجاع منطقه به دلهره افتادند و برخلاف روشهای رایج دیپلماتیک، همه پنهانکاریها را کنار گذاشته و با تمام امکانات مالی، اطلاعاتی و تجهیزاتی به میدان آمدند و وقتی مهر شکست را بر ناصیه ارتش بعث نمایان دیدند، مستقیماً به صحنه آمدند.
مسئولان جمهوری اسلامی با محوریت امام، ضمن بررسی همه جوانب، علاوه بر فعالیتهای سیاسی، تحرکات نظامی را سرلوحه برنامههای خویش قرار دادند که نقطه اوج این مقطع پیروزی درخشان سیاسی در ماجرای مکفارلین و فتوحات عملیات کربلای پنج در بٌعد نظامی است. عملیاتی که دستور آغاز آن در یک شب به یاد ماندنی در یک جلسه مهم با فرماندهان قرارگاهها، لشکرها و گردانها، از خاطرات همیشه جاویدان زندگی من است.
صدام و حامیانش که کاخ آرزوهای پوشالی خویش را در مسیر سیل بنیانکن اراده جوانان ایرانی میدیدند، ذات سبعانه خویش را بیش از پیش برملا کردند و این بار علاوه بر گشودن جبههای دیگر در جنگ نفتکشها، بمباران شیمیایی شهرها را در دستور کار خویش قرار دادند و برای نشان دادن تصمیم خویش در اجرای این اقدام غیراخلاقی، غیراسلامی و غیرانسانی در پی بمباران شیمیایی سردشت، از حلبچه شروع کردند که زن و مرد و کودک و نوجوان را چون برگریزان خزان بر زمین ریختند.
جنایتی که از رژیمی چون بعث بعید نبود در کرمانشاه، اهواز، تبریز و حتی تهران نیز تکرار شود.
ابتکارات نظامی نیروهای ایرانی در طول 8 سال دفاع مقدس، مخصوصاً در اقدامات مقابله به مثل شرارت های صدام و حامیانش در بمباران و موشکباران شهرها و حمله به کشتی ها و هواپیماهای غیرنظامی و در زمان رویارویی مستقیم آمریکا با ایران در آبهای خلیجفارس، حزب بعث، صاحبان کشتیها و صاحبان پرچمهای بالای کشتیها را چنان به استیصال کشانده بود که سعی کردند با اعمال تحریمهای جدّی و ایجاد موانع بر سر راه صدور نفت، ایران اسلامی را متقاعد به پذیرش قطعنامههای ناعادلانه سازمان ملل کنند، امّا در این مقطع نیز خلاقیتهای علمی و اقتصادی نیروهای فنی و تکنولوژی ایران، آنان را مأیوستر از همیشه کرد.
جنگ با همه خسارتهای مادی و جانی که برای ایران داشت، به خاطر آرمانهای انقلاب و دفاع از تمامیت ارضی کشور، برای مردم و مسئولان جمهوری اسلامی شیرینترین مکروه بود که براساس یک اصل مترقی معارف اسلامی دفاع میکردیم. سرانجام وقتی که درگیریهای همهجانبه زمینی، هوایی و دریایی و جنگ شهرها و کشتیها و موشکها اوج گرفت، به پیشنهاد رئیس جمهور محترم امام راحل سمت و جانشینی فرماهدهی کل قوا را با اختیارات و مسئولیتهای مهم به اینجانب محوّل کردند.
واقعاً جنگ اگر 20 سال هم طول میکشید، به قول امام راحل میایستادیم، امّا خدا را شکر که ایران اسلامی را از نعمت رهبری برخوردار کرده بود که صلابت و انعطاف و قاطعیت و قبول استدلال از ویژگیهای ایشان بود. ویژگی منحصر به فردی که در سالهای اوّل پیروزی انقلاب در قضیه بنیصدر از خویش بروز داده بودند یا سه روز بعد از فتح خرمشهر که در مورد نحوه ادامه دفاع مقدس بحث بود، وقتی منطق نظامی فرماندهان را شنیدند، دستور خویش را با قید چند شرط انسانی، اخلاقی و سیاسی مبنی بر ادامه عملیات در خاک عراق صادر کردند.
دقت و درایت امام در ماجرای قبول قطعنامه 598، حتّی در تقدم و تأخر بندها و چگونگی اعلام آن برای ما در جلسات فوق سرّی ستودنی بود که چگونه یک پیرمرد 90 ساله که سالیان سال از جماران بیرون نرفته بودند، بر همه مسایل اشراف کامل دارند و تأکید ایشان بر خلق و حفظ بعضی از اسناد برای جلوگیری از انحرافات احتمالی در تاریخ آینده مانند آن نامهای که برای مسئولین کشور نوشته بودند، نشان از دوراندیشی ایشان بود.
یکی از اتفاقاتی که پس از قبول قطعنامه از سوی ایران افتاد، یعنی اشغال مجدد خاک ایران توسط ارتش بعث و با همراهی منافقین خودفروخته، پیشبینی سیاسی ایشان را در مذاکرات میانجیها اثبات کردند که همیشه میگفتند ارتش بعث اگر فرصتی برای تجدید قوا پیدا کند، براساس خوی تجاوزگری خویش دوباره به ایران یا همسایگان دیگر حمله میکند.
دنیا دید که صلحطلبی صدام ادعایی بیش نیست زیرا با پذیرش قطعنامه از سوی ایران تصور کرد که پذیرش قطعنامه از روی ضعف نظامی و اقتصادی است و فکر نکرد که ملاحظه اقدامات سبعانه و جنایات وحشیانه قتل عام مردم ایران و عراق با سلاح شیمیایی، ایران را به این نتیجه رساند که ادامه جنگ با این گونه اعمال وحشیانه که ایران اسلامی حاضر به مقابله به مثل با مردم آنها نبود، عامل مهم در پذیرش قطعنامه است.
به هر حال وقتی هجوم سیلآسای مردم به سوی جبهههای جنگ را دیدند و ارتش متجاوز عراق به پشت مرزها رانده شد، دستپاچهتر از همیشه آستین بالا زدند و این بار با صراحتهای بیشتر و حتّی اعزام کارشناسان تخمین خسارات، عراق را شروعکننده جنگ و ایران را مستحق دریافت غرامتها معرفی کردند. هرچند در برآورد هزینهها، بسیار غیرمنصفانه عمل کردند.
سرانجام ایران اسلامی پس از پیروزیهای درخشان نظامی، بزرگترین پیروزی سیاسی را نیز با سند مصوبه غیرقابل انکار سازمان ملل و بالاتر از آن اعتراف صریح و مکتوب صدام حسین مبنی بر پایبندی به قرارداد 1970 الجزایر به دست آورد.
پیروزی درخشانی که در تاریخ جنگهای ایران بینظیر بود، چرا که جنگی بود که طی آن حتّی یک وجب از خاک وطن در اشغال دشمن باقی نماند و سپس تحقق وعده الهی در سرنوشت شوم صدامیان و ارتش بعث و ستون پنجم آنها منافقان و گرفتاری آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان رقم خورد.
همه این پیروزیها مرهون فداکاریهای شهدا، مفقودان، جانبازان، آزادگان، ایثارگران و خانوادههای آنان بود که با ایثار جان، جسم، سلامتی، عمر و فرزندان خویش این فصل زرّین را بر تاریخ این سرزمین ثبت کردهاند.
اینجانب به عنوان کسی که از نخستین روزهای شروع تا پایان جنگ در مسئولیتهای مختلف سربازی از سربازان و پاسداری از پاسداران و یک روحانی جان بر کف بودم، وظیفه خویش میدانم که در سالگرد آغاز آن حماسه جاویدان به همه پدران و مادران و خواهران و برادران درود و دست مریزاد بگویم و یادآوری کنم که نکند در مقابل این امدادهای الهی فردای قیامت، در بزم اولیاء و انبیاء و در پیشگاه شهیدان شرمنده باشیم
منبع : خبرگزاری مهر
عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با اشاره به این اظهار نظر احمدینژاد مبنی بر اینکه “اگر ما در مصدر امور بودیم اجازه نوشیدن جام زهر را به امام نمی دادیم” تاکید کرد: به نظر من آقای احمدی نژاد از واقعیت های آن روز جنگ اطلاع چندانی ندارد. مسولان و فرماندهان نظامی آن دوران باید در فرصتی مناسب وضعیت کشور و جبهه های جنگ در سال ۶۷ را برای وی توضیح دهند تا آقای احمدی نژاد تصویر و درک درستی از حوادث آن روزگار پیدا کند.
بهزاد نبوی در گفتوگوی مشروحی با مجله “نسیم بیداری” به برخی از چالش ها و حوادث دهه شصت از جمله در زمینه جنگ تحمیلی پرداخته است.
عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با بیان این که امام خمینی(ره) در زمینه اختلافات شورای نگهبان و مجلس اعلام نکردند که “نظر من صائب است” اظهار داشت: بلکه تاکید کردند اگر بیش از دو سوم نمایندگان به قانونی که توسط شورای نگهبان رد شده است رای دهند، آن قانون لازم الاجرا خواهد بود. پس از این تصمیم، با مراجعات و ابراز نگرانی های برخی از افراد، امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای حکمیت بین شورای نگهبان ومجلس تاسیس کردند.
وی افزود: من به عنوان وزیر کابینه از ماجرای مک فارلین از طریق تریبون نماز جمعه مطلع شدم و بسیاری از مواردی که در نامه استعفای غیر رسمی به آن اشاره شده است نشان از آن داشت که نه تنها اعضای کابینه که نخست وزیر نیز از این اقدامات بی خبر است.
نبوی با تاکید بر این نکته که “دولت آقای موسوی هیچ گاه به دنبال سوسیالیستی کردن اقتصاد کشور نبود” اظهار داشت: اصولا پس از انقلاب با تصویب قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران، روند مصادره ها و ملی کردن ها که اتفاقا در بخش عمده ان دولت آقای موسوی هیچ نقشی نداشت، بخش خصوصی بزرگ و قدرتمند کشور کاملا از بین رفته بود وکسی توانایی خرید واداره مستقل صنایع بزرگی چون ایران خودرو یا ماشین سازی تبریز و…را نداشت. در آن دوره حدود۷۰۰ واحد صنعتی مرتبط با بخش خصوصی را ایجاد ویا تقویت کردیم. دولت در حد امکان از این بخش حمایت می کرد.
وی ادامه داد: بعضی از منتقدین دولت در ماه های ابتدایی فعالیت دولت در شورای اقتصاد تاکید می کردند که برنامه ریزی در اسلام وجود ندارد. این افراد برای ما آیه قرآن می خواندند که اگر تقوی پیشه کنید نعمت های الهی از زمین وآسمان بر شما باریدن خواهد گرفت.
عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تاکید کرد: سپاه در سال های میانی جنگ طرح هایی با عنوان “به سوی کربلای ۱ و۲″ را طرح کرد که با توجه به امکانات کشور این طرح قابلیت اجرا نداشت. در طرح بلند پروازانه به سوی کربلای دو، اماده سازی و تجهیز ۱۲۰۰ گردان رزمی پیش بینی شده بود. این در خواست برای اجرا به ده ها برابر منابع مالی کشور نیاز داشت، در نتیجه امکان عملی کردن آن در حد صفر بود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: من در اینجا قصد قضاوت درباره صحت استراتژی جنگی ما در سال ۶۷ ندارم. بلکه می خواهم تاکید کنم که مشکلات مالی کشور سبب ناکامی های ما در خوزستان نبود، زیرا ما پس از انتقال نیرو های خود به غرب کشور در این منطقه اصولا سازمان رزمی نداشتیم که برای ادامه مقاومت به پشتیبانی نیاز داشته باشد.در سلسله حملات جدید عراق احتمالا بنا به تجربه قبلی ارتش عراق تنها تا نقاط مرزی پیش روی می کرد و تجاوزی به درون خاک ما انجام نمی داد.به یاد دارم در جلسه ستاد فرماندهی کل قوا، یکی از فرماندهان ارشد نظامی اعلام کرد که اگر عراق بخواهد می تواند در مدت ۳ ساعت دزفول یا آبادان وخرمشهر را اشغال کند ویا در کمتر از ۸ ساعت اهواز را به تصرف در اورد وما نیز امکان هیچ گونه مقاومتی را نخواهیم داشت. کاملا قابل مشاهده است که این تحولات هیچ کدام جنبه اقتصادی نداشت.
نبوی با اشاره به آزادی خرمشهر گفت: با آزادی خرمشهر عملا ۹۵درصد مناطق اشغال شده کشور از تصرف عراق خارج شد و۵ درصد دیگر مناطق اشغالی نیز مناطقی بودند که اکثرا فاقد ارزش استراتژیک به شمار می رفتند.
وی با اشاره به زندگی و چگونگی شهادت رجایی و گرایشهای انقلابی وی اظهار داشت: شهید رجایی انسانی صادق، ساده زیست به معنای واقعی وبا گرایش های انقلابی متناسب با شرایط زمان ومکان بود. مهم تر اینکه زمان نخست وزیری و ریاست جمهوری ایشان خیلی کوتاه بود و فرصت برخورد با وی برای مخالفان پیش نیامد. رجایی فردی کاملا وارسته بود. هنگامیکه به وی پست نخست وزیری پیشنهاد شد، طبق معمول که به صورت هفتگی به سازمان میآمد وبا هم گفت وگو داشتیم به من گفت: “بهزاد می دونی چی شده، به من پیشنهاد نخست وزیری شده است” با شنیدن این خبر هردو به شدت خندیدیم. اصولا انسان های وارسته معمولا خود را کمتر از چیزی می داند که دیگران ارزیابی می کنند. بعد از اینکه به پست نخست وزیری نیز رسید وی اصطلاح جالبی داشت و با شوخی همیشه می گفت “اشکال من این است که اولین بار است که نخست وزیر شده ام و هنوز نخست وزیری را بلد نیستم.” در اولین دیدار پس از انتخاب به سمت ریاست جمهوری، با فروتنی رو به من کرد و گفت:”بهزاد! دیدی چه اتفاقی افتاد. تازه راه و روش نخست وزیری را یاد گرفته بودم که رئیس جمهور شدم. مشکل اینجا است که اولین باره رئیس جمهور می شوم و بلد نیستم چه کار کنم؟”
نبوی ادامه داد: در ابتدای فعالیت آقای رجایی در سمت ریاست جمهوری، برخی سیاسیون فردی را به عنوان وزیر کشور به وی پیشنهاد می کرند. شهید رجایی این فرد را نمی پسندید. همین امر هم سبب شده بود که وی از من بخواهد که آن وزارت را قبول کنم. ایشان معتقد بود با معرفی من پشنهاد دهندگان ان شخص، بر انتخاب قبلی خود پافشاری نخواهند کرد. من به اقای رجایی گفتم چرا ازآقای مهدوی کنی نمی خواهید این پست را بپذیرد. وی پاسخ داد ایشان این در خواست را نپذیرفته است. من همان جا تاکید کردم که راضی کردن اقای کنی با من. من با توجه به اینکه از موضعگیری اقای مهدوی کنی در قبال نامزد پیشنهادی آگاهی داشتم به ایشان خاطر نشان کردم که در صورتیکه این پست را نپذیرید، نامزد مورد نظر برخی آقایان وزیر کشور خواهد.همین مساله سبب شد آقای کنی به حضور در وزارت کشور رضایت دهد.
وی افزود: پیش از اینکه من نتیجه جلسه را با آقای رجایی مطرح کنم. وی در مجلس جلسه ای با فراکسیون خط امام داشت وبحث نامزدی بنده برای وزارت کشور را طرح کرده و با واکنش منفی برخی از نمایندگان مواجه شده بود.در این جلسه شهید رجایی از من دفاع خوبی کرد وبا ناراحتی از جلسه بیرون امده بود. بعد از جلسه ایشان از من خواستند که به ملاقاتشان بروم. در آن دیدار مرحوم رجایی بسیار عصبانی بود وخطاب به من گفت با این وضعیتی که من مشاهده می کنم دیروز نوبت “بنی صدر” و”قطب زاده” بود و فردا نوبت من وتو است. من ضمن اعتراض به این تحلیل گفتم ما با بنی صدر فرقی می کنیم.او به میز ریاست جمهوری چسبیده بود، اما ما که این گونه نیستیم. با این همه به نظر می رسید که این مسله ذهن مرحوم رجایی را به خود مشغول کرده بود. از این جهت است که به نظر می رسد، به دلیل شهادت رجایی فرصتی برای تخریب آن مرحوم فراهم نشد.
منبع : مجله “نسیم بیداری”